□ دیدار قشرهای مختلف مردم استان گیلان - قسمت هفتم (فیلم)
دکتر احمدینژاد: حاشیهسازیها در مسیر پیشرفت
تأثیری بر اراده ما ندارد و نباید اسیر این حاشیهها شویم
دنیا به سمت فرهنگ و اندیشه ایران زمین سوق پیدا کرده و به نوعی شاهد
جابهجایی تاریخی در عرصه پیشقراولی فرهنگ جهان هستیم
خبر خوش رئیس جمهور برای مردم ایران
رئیس جمهور روز گذشته خبر خوشی را برای ملت ایران مطرح کرد که شاید
آرزوی تاریخی به نظر میرسید. دکتر احمدینژاد گفت: از روزی که نفت در
ایران استخراج شده است به غیر از دوره ملی شدن صنعت نفت که واردات نفت از
ایران را مدتی متوقف کردند، تاکنون سابقه نداشته است که یک دولت به مدت یک
سال با منهای 20 درصد درآمد نفت، کشور را اداره کند، قانون هدفمند کردن
یارانهها را اجرا و تحریم دشمن را به صورت دشمن برگرداند. وی علت محدودیت
منابع دولت در سالجاری را تأخیر در تصویب اساسنامه صندوق توسعه ملی در
مجلس دانست و افزود: به این ترتیب در سالجاری 20 درصد منابع مالی حاصل از
صادرات نفت بلوکه شده است.
گروه سیاسی رئیس جمهور از مدیران و دست انــدرکاران خبــرگزاری جمهوری
اسلامی خواست جایگاه این خبرگزاری را برای نبرد تاریخساز رسانهای در عرصه
جهانی ارتقا دهند.
دکتر محمود احمدینژاد در دیدار مدیران و رؤسای دفاتر نمایندگی ایرنا
در داخل و خارج کشور از کارکنان این خبرگزاری به عنوان نیروهای مؤمن،
تحلیلگر، روشن بین و پرتلاش یاد کرد و گفت: خبرگزاری ایرنا به رغم همه
تحولات عرصه اطلاعرسانی در کشور همچنان نقش محوری و اصیل خود را ایفا
میکند.
وی بستر ذهنی و افق نگاه را دو عنصر مهم در تنظیم خبر دانست و بیان
داشت: اگر فردی در باور و ذهن خود معتقد باشد پدیدهای حق است، همه
اتفاقها حول و حوش و مرتبط با پدیده را تعقیب میکند که اگر در تأیید آن
پدیده باشد، خبر برجسته و محکم تنظیم خواهد شد؛ در غیر این صورت آن خبر
کمرنگ و حاشیهای خواهد بود.
رئیس شورای عالی انقلاب فرهنگی با اشاره به عنصر افق نگاه در تنظیم خبر
اظهار داشت: کسی که از افق نگاه بالاتری به خبر می نگرد به گونه دیگری
اخبار را منعکس می کند. رئیس جمهور خاطرنشان کرد: اعتقاد به حقانیت، پیروزی
نهایی حق، عدالت و کرامت انسانی بستر ذهنی تشکیلدهنده رسانههای ما را
تشکیل میدهد و افق نگاه ما نیز بر حرکت کاروان بشر به سمت نقطه موعود
استوار است؛ آرمان ما رسیدن هر چه سریعتر به آن نقطه مطلوب است از این رو
اگر در این افق قرار بگیریم اولویت موضوعات را بهگونه دیگری تنظیم خواهیم
کرد.
وی حرکت ملت ایران و جامعه بشری را به مانند رودخانه زلالی توصیف کرد
که به سمت نقطه مطلوب در حرکت است و کسی نمیتواند مسیر این رودخانه پرخروش
را با ریختن یک سطل زباله مسدود کرده و یا آن را آلوده کند. رئیسجمهور در
ادامه سخنان خود جبهه مقابل حقانیت و عدالت را در موضع ضعف و انفعال خواند
و اظهار داشت: اگر کسی در موضع انفعال قرار بگیرد دوام نخواهد داشت. دکتر
احمدینژاد خاطر نشان کرد: در عرصه جهانی هم مستکبران که روزی فعال مایشاء
بودند و همه دنیا با اراده آنها اداره می شد امروز در موضع انفعال قرار
دارند. دکتر احمدی نژاد در ادامه سخنان خود گفت: در عرصه فرهنگی جهان نیز
اندیشهای که در سرزمین ایران جاری است، در حال گسترش بوده و دنیا به سمت
فرهنگ و اندیشه ایران زمین سوق پیدا کرده است. رئیسجمهور تصریح کرد: باید
با افق و مبانی روشن مسیر پیشرفت و تعالی را بپیماییم و در این مسیر هرچه
قدر هم حاشیهسازی کنند در اراده ما تأثیری ندارد و باید توجه داشت که
نباید اسیر چنین حاشیهسازیهایی بشویم.
دکتر احمدی نژاد همچنین گفت: مدیران و گردانندگان خبرگزاری جمهوری
اسلامی باید توجه داشته باشند که نباید حتی یک خبر مخدوش و غیرواقعی از این
خبرگزاری منتشر شود و ایرنا باید الگوی اطلاعرسانی سالم، صالح و آرمانی
را در معرض نگاه دیگران قرار دهد.
فرهنگ، حلقه اصلی پیوند ملتها
رئیسجمهور روز گذشته در دیدار رئیس مجلس اروگوئه نیز با تأکید بر
اینکه ملتها نیازمند شناخت جدیدی از یکدیگر بخصوص در زمینه فرهنگی هستند،
گفت: فرهنگ حلقه اصلی پیوند ملتها و انسانهاست و اگر نقاط مشترک فرهنگی
ملتها به خوبی شناسایی و بر روی آن تکیه شود، بسیاری از مشکلات بشری برطرف
خواهد شد. وی روابط ایران و اروگوئه را نیز مثبت و ممتاز توصیف کرد و با
تأکید بر اینکه روابط پارلمانی پشتوانه گسترش همکاری دو کشور است، گفت:
همکاریهای مشترک پارلمانی زمینه مناسبی برای توسعه روابط دوجانبه و
همکاریهای بینالمللی است. رئیس مجلس اروگوئه نیز در این دیدار توسعه و
افزایش روابط ایران و اروگوئه را مورد تأکید قرار داد.
سوال: چنانچه حضرتعالى مستحضرید اولین مبارزهى مرحوم نواب صفوى پیش از آنکه جنبهى سیاسى، نظامى داشته باشد جنبهى فرهنگى داشت، به این معنى که ایشان اولین مبارزه را با افکار کسروى شروع کرد، حالا از نظر حضرتعالى تأثیر این حرکت در جامعهى آن روز مخصوصاً در میان روشنفکران و علماء چگونه بود؟
پاسخ: البته کارى که ایشان در مقابل کسروى انجام دادند یک کار فرهنگى فقط نبود، اتفاقاً کار سیاسى، نظامى، فرهنگى بود. نظامى بود براى اینکه خب کسروى را مضروب کرد ایشان... بله بالاخره و مضروب کرد و بعد هم یکى از یاران ایشان کسروى را کشت یعنى دو مرتبه از طرف نواب، کسروى مورد حرکت باصطلاح نظامى قرار گرفت. یکبار به وسیلهى خود ایشان که با کارد حمله کرد، یکبار هم به وسیلهى مرحوم امامى، سید حسین امامى، که با اسلحه زد و کسروى را عملاً نابود کرد. کار سیاسى هم بود، همانطور که قبلاً هم گفتم، اصلاً ماهیت حرکت ضد دینى که کسروى هم یک تئوریسینها و طراحانش بود یک ماهیت سیاسى بود، هیچکس نمىتواند بگوید کسروى یک عنصر غیر سیاسى بوده، مگر کسى مىتواند چنین چیزى را بگوید؟ خود کسروى یک عنصرى بود که اصلاً حرکتش از آغاز، در مشروطیت و بعد از مشروطیت، تا آن روزى که کشته شد یک حرکت سیاسى بود و یکى از چهرههاى سیاسى ایران بود پس مبارزهى با کسروى فقط مبارزهى با افکار ضد مذهبى او نیست زیرا که همان افکار ضد مذهبى هم یک حرکت سیاسى بود و یک ریشه و منشأ سیاسى داشت بنابراین کار مرحوم نواب به اعتقاد من کار مذهبى فقط نبود، کار مذهبى، سیاسى بود و به همین شکل هم منعکس شد. البته در اینکه تأثیرش در روشنفکرهاى آن روز چگونه بود من مىخواهم بگویم آن زمان که خب من نبودم، یعنى در صحنه نبودم و سن آن زمان هم اجازه نمىدهد که از نزدیک آن زمان را درک کرده باشم، آن طور که من بعدها فهمیدم دستگاه هم تبلیغات زیادى کرده بود. روشنفکرهاى آن روز هم با دین و مسائل دینى و هر جلوهى دینى به شدت بد بودند، آن زمان هنوز تفکر قرن نوزدهمى اروپا که معمولاً ما یک پنجاه سالى، صد سالى، شصت سالى بعد از اروپا همیشه روشنفکرهاى ما حرکت مىکردند، آن روز هنوز در کشور ما در اواسط قرن بیستم، تفکر قرن نوزدهمى اروپا رایج بود، تفکر ضد دینى، دین را مسخره دانستن، هر چیز دینى را بدون هیچ دلیلى محکوم کردن رایج بود در دوران بعد ازرفتن پهلوى حتى در کشور ما، و ادامه داشت، لذا هر چیزى که رنگ و بوى دین داشت، از نظر روشنفکرهاى آن روز بدون هیچ استدلالى مطرود بود و نواب کسى بود که حرکتش صد در صد نشان داده مىشد که صبغه و انگیزهى دینى دارد لذا بود که آنها قاعدتاً آن را نمىپسندیدند. در نوشته جاتى هم که آن وقت روز، بعضى از روزنامهها و همچین محافل روشنفکرى آن روز برخوردى که با این قضیه کردند نشان داد که هیچ قبول ندارند مرحوم نواب را، تا مدتها کار را به جایى رسانده بودند و وضع تبلیغات علیه نواب را جورى حاد کرده بودند حتى گروههاى سیاسى غیرمذهبى، که افراد مؤمن هم خیلى دوست نمىداشتند که منتسب بشوند به جریان نواب، براى خاطر اینکه گفته مىشد آنها تروریستند و تروریسم غیر از یک حرکت سیاسى سازمان یافته است و یک حالت پرهیز، پرهیز طبیعى را به زیان نواب و جریان فدائیان اسلام در خیلىها بوجود آورده بودند تا سالها بعد. لذاست که من تصورم این است که کار مرحوم نواب از نظر روشنفکرهاى آن روزنه، کار مطلوب و خوبى به حساب نیامد و تفسیر خوبى رویش گذاشته نشد.
سوال: بفرمایید تأثیر مبارزهى فدائیان اسلام بخصوص در فاصلهى سالهاى 1324،25 تا سال 1334 که در روز 27 دى همراه با یارانش مرحوم نواب به شهادت مىرسد، در جریانهاى سیاسى داخلى و نیز در فعل و انفعالات سیاسى استکبار جهانى چگونه بود؟
پاسخ: یکى از چیزهایى که در تاریخ معاصر ما متأسفانه به کلى به دست فراموشى سپرده شده همین است که تأثیر جریان نواب و حضور نواب را در روى کار آمدن حکومت ملى دکتر مصدق ندیده گرفته. این را بدانید که اگر مرحوم نواب بود و تلاشهاى آنها نبود و ارعابى که آنها در محیط جو هیأت حاکمه بوجود آورده بودند یعنى دستگاه سلطنت، نبود ممکن نبود که به آن شکل بتوانند حکومت را بدهند به مصدق، دکتر مصدق در اوایل کارش به طور آشکار متکى بود به گروه فدائیان اسلام و مرحوم کاشانى این را آشکارا هم مىکرد البته آنها طرفدار مصدق به عنوان مصدق نبودند طرفدار آن چیزى بودند که ترکیب مصدق کاشانى آن را ارائه مىداد یعنى یک حکومت ضد استبدادى و ضد سلطنتى دینى، این بود دیگر، ترکیب کاشانى و مصدق اینجورى بود، البته این ضدها باز هم مصداق داشت، ضد سلطنتى، ضد استبدادى، ضد انگلیسى، این خصوصیت آن چیزى بود که از مجموعهى مصدق و کاشانى بوجود مىآمد و منعکس مىشد در خارج. مرحوم کاشانى که خب مظهر این حرکت محسوب مىشد یعنى مظهر مردمى و دینى این حرکت محسوب مىشد و الا مصدق را که عامهى مردم نمىشناختند، به فدائیان و شخص نواب خیلى التقاط داشت مرحوم کاشانى، بعد از جریان ترور رزمآرا روزنامهها یک عکسى را منتشر کردند که مرحوم کاشانى دستش را گذاشته روى سر مرحوم طهماسبى که قاتل رزمآرا بود و با همان لحن مخصوص خودش مثلاً مىگوید بى سوادت، نمىدانم، یک چیزى، یک جملهاى محبت آمیزى، کلمهى بى سوات را مرحوم آیتالله کاشانى زیاد تکرار مىکرد در مقام شوخى و مزاح با افرادى که با آنها مخاطبش بودند، نشنیدید این را؟ ... بى سوات ... بله بى سوات با«ت»، این نشان دهندهى آن حالت طیبت مرحوم اقاى کاشانى بود یعنى نشان مىداد که این جوانى که حالا دست هم روى سرش گذاشته و با محبت دارد بهش حرف مىزند و شوخى هم مىکند بهش مىگوید بى سوات، این مورد توجهش است پس بنابر این از زدن رزم آرا مرحوم کاشانى استقبال مىکند، این هم که قاتل رزمآرا است. یک چنین حمایتهاى صریح و علنى را آدم آنوقت مشاهده مىکرد معلوم بود که فدائیان اسلام زیر بال مرحوم آیتالله کاشانى قرار دارند و او از آنها کاملاً حمایت مىکند و اینها هم بى دریغ به نفع حکومت مصدق و به نفع همان جهت گیرىاى که مجموعهى مصدق و کاشانى گفتم بوجود مىآورد تلاش مىکردند و حرکت مىکردند و در حقیقت جریان نهضت ملى نوک تیز مسلحش فدائیان اسلام بودند تا وقتیکه بین اینها و مصدق اختلاف افتاد که آن اختلافات تاریخچهى مفصلى دارد که بعد دیگر به کلى بین اینها دشمنى و نقار برقرار شد تا اینکه حتى منتهى شد به زدن فاطمى که فاطمى را که جزو یاران نزدیک دکتر مصدق بود، فدائیان اسلامى زدند ترور کردند، به قصد کشتن البته، که خب منتهى او جان به در برد تا بعد دستگاه رژیم سلطنت او را کشتند ... این بیانى که کردم همان بود، در حقیقت بیان مصداقى از همین فعل و انفعالات بود یعنى شما ببینید از سال 29 تا 32 یعنى از سال ملى شدن صنعت نفت تا سقوط دکتر مصدق، این سه سالى که بر کشور ما سه سال و خردهاى که گذشت مىدانید یکى از آن دورههاى فوقالعاده حساس کشور ماست از لحاظ ارتباط با سیاستهاى خارجى، این دوران دورانى است که سلطهى قدیمى انگلیسى یک ضربت محکم بهش مىخورد و خاطرات حکومت ملى، حکومت مردم و حضور مردم که سالیان درازى بود به کلى از ذهنها شسته و زدوده شده بود باز در ذهنها زنده مىشود، مردم ما مردم حضور در کوچه و بازارند دیگر، در مشروطیت و در همهى قضایا مردم همیشه توى صحنهها حضور داشتند، آمدند، رفتند، اقدام کردند، خواستند، عمل کردند، یک چیز عجیبى است اصلاً تاریخچهى حضور مردم ما در صحنه، جزو تاریخچههاى استثنایى است روى این هم کسى کار نکرده، اگر مقایسه کنید مردم ما را با ملتهاى دیگر از لحاظ تعیین کنندگى مواقف حساس، خواهید دید که ملت ما از آن ملتهاى جالبند از این جهت، خب در دوران رضاخانى به کل، اصلاً خشکیده بود این روح، تمام شده بود دیگر اصلاً مردم هیچ کارهى محض شده بودند به خاطر آن استبداد، بعد از دوران رضاخان هم مسئلهاى نبود که مردم را به میدان آزمایش بکشاند و در صحنهها حاضر کند. دوران مصدق یعنى دوران حکومت مصدق و از 29 تا 32، به این تعبیر، جزو دورانهایى بود که از این جهت خیلى حساس بود، ضربهى به حکومت انگلیس، باز یافتن احساسات مردمى بوسیلهى خود مردم، و یک نگاه تند به سلطه گران و به خارجیانى که در کار ایران دخالت مىکنند، بعد تهدید کردن مقام سلطنتى که مردم از آن آنقدر نفرت داشتند اینها یک حوادث عجیبى است دیگر، یعنى جزو مقاطع کم نظیر تاریخ ماست، در این مقطع نقش فدائیان اسلام نقش به طور کامل مؤثرى بود یعنى در روى کار آوردن آن دولت در حمایت مرحوم کاشانى، پس طبعاً در قضیهى خلع ید از انگلیسها، در قضیهى نفت و در بقیهى مسائل. پس مىبینید که این دوران ده سالهى عمر سیاسى و مبارزاتى مرحوم نواب یکى از مهمترین نشانهها و آثارش حضور فعال و تأثیر فراوان در برههى سه چهار سالهى بین 29 تا 32 است که از برهههاى تاریخى کشور هم هست.
سوال: یک سؤالى الان به ذهن من خطور کرد خواستم آن را هم از حضرتعالى سؤال بکنم. سؤالم این بود که ایشان اندیشهاش و شخصیتش در حرکت اخوانالمسلمین و ساختار فکرى اخوانالمسلمین تا چه میزان بود، با توجه به سفرهایى که به منطقه کردند؟
پاسخ: ایشان تحت تأثیر اخوانالمسلمین بود یعنى حسن البناء روى ایشان اثر گذاشته بود و ایشان به نوبهى خودش روى دیگران اثر گذاشته بود. یکى از رهبران معروف سازمان آزادیبخش فلسطین به من گفتش که من در مصر، در آن سفرى که نواب صفوى مصر آمده بود، مشغول درس خواندن بودم رشتهى مهندسى داشتم درس مىخواندم و داشتم درس مىخواندم که مهندس بشوم و مشغول کارهایم بشوم، این آمد گفتش که تو دارى درس مىخوانى اینجا؟ برو فلسطین بجنگ، گفت من یکهو منقلب شدم به یک عدهاى از جوانها در مصر سخنرانیهایى ایشان کرده بود دیگر و گفته بود برو به جنگ، اینجا آمدى مشغول درس خواندنى؟ و همان شخص بلند شد آمد در فلسطین و خب این آمدنها بود که اصلاً مسئلهى فلسطین را جور دیگرى کرد. خیلى مرد قوىاى بود مرحوم نواب، من شنیدم یک وقتى رفته بود اردن گوش ملک حسین را گرفته بود گفته بود پسر عموجان این انگلیسها خیلى خطرناکند، آخر سید است، ملک حسین یعنى سید است، آره گفته بود انگلیسها خیلى خطرناکند پسرعموجان، آدم اینجورىاى بود گوش ملک حسین را مىگرفت فشار مىداد.
«قَالَ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ ع مَنْ لَمْ یَکُنْ لَهُ وَاعِظٌ مِنْ قَلْبِهِ وَ زَاجِرٌ مِنْ نَفْسِهِ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ قَرِینٌ مُرْشِدٌ اسْتَمْکَنَ عَدُوَّهُ مِنْ عُنُقِه» شافی، صفحهى
65
فى الفقیه، عن الصّادق (علیهالسّلام) [حضرت امام جعفر صادق علیهالسّلام
فرمودند]: «من لم یکن له واعظ من قلبه و زاجر من نفسه و لم یکن له قرین
مرشد استمکن عدوّه من عنقه». اولین چیزى که موجب میشود که انسان بتواند در
مقابل دشمنش - که مراد، شیطان است - ایستادگى کند و مانع بشود از تصرف
دشمن و تسلط دشمن، [این است که:] «واعظ من قلبه»؛ از قلب خود واعظى براى
خود داشته باشد. قلب متذکر بیدار، انسان را نصیحت میکند، موعظه میکند. یکى
از بهترین وسائلِ اینکه انسان قلب را وادار کند به موعظهى خود و فعال
کند در موعظهى خود، همین دعاهاست، دعاهاى مأثور - صحیفهى سجادیه و سایر
دعاها - و سحرخیزى؛ اینها دل انسان را به عنوان یک ناصح براى انسان قرار
میدهد. اول این است: «واعظ من قلبه».
قرار ما با حجتالاسلام و المسلمین سیدمحمود مرعشی، در کتابخانهی نفیس پدر بزرگوار ایشان حضرت آیتاللهالعظمی مرعشی نجفی بود. گنجینهای از نسخ خطی که یادگار آن مرجع تقلید فقید جهان تشیع است. رئیس کتابخانه در اینباره میگوید: «بعضی نسخهها را پدر من با نماز و روزه استیجاری خریداری کردند.»
هفتم ماه صفر، سالروز ارتحال این عالم بود و موضوع بحث ما درباره خاطراتی از مراودات حضرت آیتالله خامنهای و آیتاللهالعظمی مرعشی نجفی و نیز نگاهی به ثمرات سفر رهبر انقلاب به قم. اما سرِ صحبت که باز شد، تنها به این موارد بسنده نشد. سیدمحمود مرعشی که از برجستهترین نسخهشناسان خطی جهان اسلام است، گوشهای از سابقه انقلابی و مبارزاتی پدر بزرگوارش را نیز برای ما بازگو کرد. مبارزه با رضاخان، ارتباط با فداییان اسلام، همراهی با نهضت امام خمینی(ره)، جلسات چهارنفره مراجع و... از موضوعاتی بود که در این گفتوگو به آنها اشاره شد.
سابقه انقلابی مرحوم آیتالله مرعشی به حضور ایشان در نجف برمیگردد که با مرحوم والدشان در کنار انقلابیون عراق، در مقابل حرکت استعماری انگلیس مبارزه کردند. بعد هم که به ایران تشریف آوردند، با توجه به برنامه رضاخان برای نابودی حوزههای علمیه و حذف روحانیت از جامعه، همراه با مرحوم آیتالله شیخ عبدالکریم حائری در راستای حفظ حوزههای علمیه تلاش کردند. کمی در اینباره توضیح دهید.
وقتی ایشان به ایران آمدند، حوزهعلیمه تحت فشار بود. مرحوم آیتالله مرعشی در همین زمینه میفرمود: آنقدر فشار بر حوزههای علمیه زیاد بود که رضاخان به مرحوم حاج شیخ پیغام داد که اگر میخواهید طلبهها در حوزه بمانند، باید نمایندگان من از طلاب امتحان بگیرند. برنامهشان این بود که با طرح سؤالات بسیار مشکل، جمع قابل توجهی از طلاب را از حوزه بیرون کنند. در این راستا با تعدادی از اساتید هم صحبت کرده بودند تا این امتحانات انجام شود. مرحوم والد ما به مرحوم حاج شیخ میگوید شما به دستگاه پهلوی پیشنهاد دهید که نمایندهای هم از طرف شما در این هیئت ممتحنین حضور داشته باشد. همانجا مرحوم حاج شیخ، مرحوم والد ما را انتخاب میکند و مورد موافقت قرار میگیرد. بالاخره با تلاشهای ایشان، این نقشه رضاخان برای محدود کردن حوزه به نتیجه نرسید و طرح آنها ناکام میماند.
بعد از نخستین دستگیری حضرت امام(ره) در پانزده خرداد، مرحوم ابوی به نشانه اعتراض بیانیه دادند. تا آن روز هیچ کس غیر از ایشان اطلاعیه نداده بود. یادم هست نوزادی داشتیم که فرزند اول ما بود. تعداد زیادی از این بیانیه را در قنداق بچه گذاشتیم و از طریق خانواده و همشیره بیانیهها را به مرحوم طیب در تهران رساندیم.
شنیدهام که مرحوم آیتالله مرعشی در همان ایام جوانی با مرحوم شهید مدرس مرتبط بودند؟
بله، ایشان در آن مقطع چند ماههای که تهران بودند، در مجالس روضه هفتگی مرحوم مدرس شرکت میکردند و مراوده داشتند. مرحوم مدرس با پدر ایشان یعنی پدربزرگ ما در نجف مرتبط بودند. مرحوم ابوی خیلی از زرنگی و هوش بالای ایشان تمجید میکردند و نسبت به مرحوم مدرس هم مانند حضرت امام(ره) خیلی ادای احترام میکردند.روابط ایشان با فدائیان اسلام چگونه بود؟
فدائیان اسلام در قم با مرحوم آسید محمدتقی خوانساری - از آیات ثلاث- خیلی ارتباط داشتند و در مرتبه بعدی با مرحوم ابوی در ارتباط بودند. نامههای زیادی از سوی اعضای فدائیان اسلام از جمله مرحوم نواب صفوی و مرحوم واحدی داشتیم که بعضی از آنها موجود است و چاپ شده است. یادم هست که مدت دو ماه مرحوم خلیل طهماسبی مخفیانه در منزل ما بود؛ چون خیلی دنبالش بودند. والده برای ایشان غذا درست میکردند و نمیگذاشتند هیچ کس بفهمد.
نکته دیگر در ارتباط با فدائیان این است که مرحوم نواب صفوی را ابتدا در مسگرآباد دفن کردند، ولی عدهای آمدند و از ابوی برای نبش قبر و انتقال ایشان به قم کسب تکلیف کردند. مرحوم والد هم مشروط بر اینکه جسد به همراه خاک اطراف آن برداشته شود و به هم نخورد، اجازه دادند. آنها نیز همین کار را کردند و ابوی ما ساعت یک بعد از نیمه شب رفتند و مجدداً بر او نماز میت خواندند و همانجا دفن کردند. هیچکس هم این را نمیدانست. غرض اینکه خیلی پدر ما به اینها علاقه داشت.
مرحوم آیتاللهالعظمی مرعشی در مقاطع و عرصههای مختلفی با نهضت امام خمینی(ره) همراهی کردند که میخواهیم به آن بپردازیم. از دستگیری حضرت امام(ره) در خرداد سال 42 شروع کنیم که با اعتراض شدید مرحوم ابوی شما همراه شد.
بعد از نخستین دستگیری حضرت امام(ره) در پانزده خرداد، مرحوم ابوی به نشانه اعتراض بیانیه دادند. تا آن روز هیچ کس غیر از ایشان اطلاعیه نداده بود. من با یکی از دوستان، این بیانیه را کپی کردیم. یادم هست نوزادی داشتیم که فرزند اول ما بود. تعداد زیادی از این بیانیه را در قنداق بچه گذاشتیم و از طریق خانواده و همشیره بیانیهها را به مرحوم طیب در تهران رساندیم. وقتی هم حضرت امام(ره) را آزاد کردند، مرحوم ابوی تا سه روز پس از آزادی، هر روز خدمت ایشان میرفتند و این رفتن ایشان پیام داشت که ما با ایشان هستیم و راه و روش ایشان را قبول داریم.
در جریان تحصن علمای طراز اول کشور در تهران هم ایشان حضور داشتند. البته بعد از چهار ماه به زور، آقایان را به شهرهای خود بازگرداندند. مرحوم ابوی ما را با بیاحترامی تمام به قم برگرداندند.
شما قاعدتاً برای شرکت در جلسات چهار نفره مراجع، همراه ابوی میرفتید؟
بله. جلسه چهار نفره مراجع - که با حضور حضرت امام، آقایان گلپایگانی، مرعشی نجفی و شریعتمدار تشکیل میشد) خیلی بازتاب وسیعی داشت. منتها آقای شریعتمدار کمکم خودش را از این نهضت مقدس جدا کرد و تنها چهار یا پنج جلسه تشکیل شد.
خاطرهای از آن دیدارها بهیاد دارید؟
یادم هست که یکبار این جلسه در منزل مرحوم آقای گلپایگانی تشکیل شد. من صدای امام را میشنیدم که میفرمود: «آقای شریعتمدار! من الان دارم کاری میکنم که آبروی شما نرود. والله دیگر از دست من هم خارج میشود. مردم دیگر اجازه نمیدهند، این نهضت مال همه ماست.»
خاطره دیگری که در ذهن دارم، مربوط به اعلام راهپیمایی است که آقای شریعتمدار مصاحبه کردند و گفتند که این راهپیمایی بدون اطلاع مراجع است. من این موضوع را به ابوی گفتم. ایشان فرمودند که اینجور نیست و ما اطلاع داریم. شما برو تکذیب کن و من این کار را انجام دادم. تکذیبیه ما در بالای صفحه روزنامه اطلاعات چاپ شد.
زمانی که قم موشکباران شده بود، در آن چند روز پدرم تعمداً پیاده به حرم رفتوآمد میکردند تا بقیه که از قم نرفته بودند، قوت قلب بگیرند. وقتی که این مسئله تمام شد، حضرت آیتالله خامنهای که آن زمان رئیسجمهور بودند، آمدند و از ابوی تشکر کردند و گفتند کار ایشان باعث شد تا تعدادی از افرادی که رفته بودند، برگردند.
بعد از تبعید حضرت امام(ره) به عراق، شما جزو اولین افرادی بودید که به نمایندگی از مرحوم آیتالله مرعشی به دیدن امام رفته و پیام ابوی را به ایشان رساندید. دراینباره توضیح دهید.
با سختی فراوان خودم را به عراق رساندم. در کاظمین از یک روحانی درباره امام(ره) سؤال کردم که گفت رفتهاند کربلا. همانجا با ماشینِ دربست به کربلا رفتم و محضر امام(ره) رسیدم.
متأسفانه علمای ما در قدیم بایگانی نداشتند. اگر امروز آن نامهها بود، میتوانستیم خیلی از گرههای کور تاریخی را باز کنیم. لذا متن آن نامه را نگه نداشتیم اما مضمون آن یادم است که نوشته بودند، من واقعاً از اینکه چنین حالتی پیش آمده متأسفم، اما اولاً تشرف شما به عتبات خوب است. به این دلیل که بعضیها که در نجف مینشستند و میگفتند علمای قم بیسوادند، در این فرصت بفهمند که حضرتعالی یکی از تربیتشدههای حوزه قم هستید.
دوم اینکه مطمئن باشید تا آخر پشتیبان شما هستم. اگرچه من کسی نیستم اما آمادگی دارم بیهیچ توقعی در خدمت شما باشم.
ایشان میگفتند که من امام(ره) را از جوانی میشناسم و هیچ خلافی از زمان طلبگی از ایشان ندیدهام. ایشان را یک انسان متعهد و متجهد میدانست و خیلی به ایشان اعتقاد داشت. میفرمود: «امام هرچه میگوید از ته دلش میگوید.» بارها پدر من به خود امام(ره) هم فرمود که «آقا! اگر من جای شما باشم، یکساعت هم نمیتوانم کشور را اداره کنم.» هم از نظر علمی و هم از نظر تدین به امام اعتقاد داشت.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی هم این رابطه بین امام(ره) و مرحوم آیتالله مرعشی ادامه داشت.
ایشان قدمبهقدم با انقلاب همراهی کردند و بعد از پیروزی هم همراهیشان را ادامه دادند. یادم هست در اوایل پیروزی انقلاب که حضرت امام(ره) در قم ساکن بودند، به علت ناراحتی قلبی به تهران رفتند. تنها مرجعی که برای عیادت ایشان به تهران رفت، مرحوم والد ما بود. البته سایر مراجع، نمایندهشان را فرستادند اما مرحوم والد میخواستند خودشان بروند. یکی از علما - که رابطه خوبی با انقلاب نداشت- در جمع تعدادی از طلاب گفته بود که این بچه - یعنی من- ما را به دردسر میاندازد؛ چون پدرش را وادار کرده برود تهران و با این کار ما را هم به مخمصه میاندازد. در حالی که اینطور نبود و پدرم خودشان میخواستند بروند.
زمانی که قم موشکباران شده بود. در آن زمان خیلیها از قم رفتند، اما مرحوم والد ما ماند و میفرمود، قسم حضرت عباس میخورم که ما در پناه بیبی(س) هستیم. ایشان همیشه با تاکسی به حرم میرفتند اما آن چند روز را تعمداً پیاده رفتوآمد میکردند تا بقیه که از قم نرفته بودند، قوت قلب بگیرند. وقتی که این مسئله تمام شد، حضرت آیتالله خامنهای که آن زمان رئیسجمهور بودند، آمدند و از ابوی تشکر کردند و گفتند کار ایشان باعث شد تا تعدادی از افرادی که رفته بودند، برگردند.
ما مشاهده میکنیم که پس از ارتحال حضرت امام(ره) نیز حمایت ایشان از انقلاب و رهبری تداوم داشت. واکنش مرحوم ابوی بعد از انتخاب آیتالله خامنهای به عنوان رهبر جمهوری اسلامی چه بود؟
ایشان رسماً نامهای خطاب به ایشان نوشتند و در آن نامه که متن آن در کتاب «مرزبان حماسهها» نیز آمده است، تأکید کردند: «در پی مسئولیت بس حساس و سنگین مقام رهبری جمهوری اسلامی که برعهده آن جناب گذاشته شده، بدینوسیله ضمن تأیید، با احساس وظیفه و به عنوان پدری سالخورده که روزهای آخر عمر را بر حسب ظاهر سپری میکند، از جنابعالی انتظار دارم تا در جهت احیای فرهنگ غنی اسلام و ترویج شرع مطهر بیش از پیش اهتمام فرموده و با پیروی از دستورات الهی و انسانساز آن خاندان معصوم که در طول تاریخ مظلوم واقع شدهاند، با شتابی بیشتر گام بردارید.»
خیلیها فکر میکردند که ایشان در فتنه سال گذشه همان روزهای اول برخورد میکنند. اما ایشان صبر کردند تا همه خودشان را نشان بدهند. در حالی که اگر همان اول برخورد میکردند، برای بعضی شبهه پیش میآمد. اما آقا صبر کردند تا اهداف آنها برملا شود. با آن کارهایی که در روز عاشورا مرتکب شدند، خود را نشان دادند.
ایشان همچنین حدود پنج ماه بعد، در نامه دیگری به رهبر معظم انقلاب تصریح کردند: «قاطبه ملت ایران نیز بایستی قدردان رهبری و دولت خدمتگزار جمهوری اسلامی باشند و خداوند سبحان را که به آنان نعمت حکومت صالحه ارزانی داشته است، شکر بگزارند.»
مرحوم پدر ما خیلی علاقه و ارادت به آسید جواد، پدر رهبر انقلاب داشتند. میگفتند که مرد ملّا، متدین، باصفا و نیکنفسی است. با یکدیگر آشنا بودند و ارتباط و مکاتبه داشتند؛ خیلی گشتم تا این مکاتبات را پیدا کنم اما موفق نشدم.
البته خود من هم هر وقت مشهد میرفتم، با رهبر انقلاب مأنوس بودم. در آن زمان، شبها در مسجد گوهرشاد، بعد از نماز جماعت مغرب و عشاء، حلقهای بود که طلبهها مینشستند و گعده میکردند که من همراه آقای خامنهای در آن گعدهها مینشستیم.
آیتالله خامنهای از کتابخانه مرحوم آیتالله مرعشی بازدید کردهاند. در آن بازدید چه گذشت؟
سال هفتاد بود که تشریف آوردند. یادم هست که در گنجینه نُسَخ خطی رفتند. من خطوط علما و کتابهای خطی را به ایشان نشان میدادم. خیلی طول کشید، چون خیلی علاقه داشتند. ناگهان آقای محمدی ساعت را نگاه کرد و به آرامی به ایشان گفت که باید به قرار بعدی بروند. آقا گفتند که ما با پای خودمان و به اختیار خودمان وارد اینجا شدیم اما غیر اختیاری از اینجا خارج میشویم و اگر آقای محمدی نگفته بودند شاید تا دو ساعت دیگر هم اینجا میماندم و متوجه گذشت زمان نمیشدم. ایشان محو خطوط علما و کتابها شده بودند و من هم لذت میبردم.
من همیشه به کارکنان کتابخانه گفتهام که اهل علم، بهاصطلاح در کتابها ریز میشوند، اما بعضی آقایان میآیند و یک نگاه اجمالی میکنند و میروند. در حالی که رهبر انقلاب اینگونه نبودند و معلوم بود که ایشان خیلی به کتاب علاقهمند هستند.
خطوط علامه و شیخ طوسی را به ایشان نشان دادم که گفتند: «اگر تصویری از ایشان نیست لااقل خطوط ایشان هست.» من به ایشان عرض کردم که بعضی نسخهها را پدر من با نماز و روزه استیجاری خریداری کردند. ایشان هم تأکید کردند که دولت باید از کتابخانه پشتیبانی و حمایت کند.
رهبری در سفر اخیرشان به قم، در بازدید از نمایشگاه دستاوردهای فرهنگی، پژوهشی حوزه علمیه، از غرفه کتابخانه هم بازدید کردند. از آن بازدید بگویید.
ایشانٰ در غرفهی کتابخانه بیشتر از همهجا توقف کردند؛ بهخصوص توجهشان به یکی از آثار مرحوم ابوی ما بهنام «موسوعة الإمامة فی نصوص أهل السنة» جلب شد که ما قبلاً برایشان فرستاده بودیم اما ندیده بودند. ایشان نگاه کردند و فرمودند: «والد شما چقدر وقت برای این کتاب گذاشتند؟» گفتم: زیاد؛ ایشان از 24 ساعت شاید تنها چهار ساعت استراحت میکردند
سفر رهبر انقلاب به قم، فصل جدیدی را برای حوزههای علمیه رقم زد. شما این سفر را چگونه ارزیابی میکنید؟
خیلی خوب و موفق بود. اولاً استقبال بینظیر بود؛ هم حوزویان و هم مردم قم که همیشه پیشقراول بودهاند و در طول تاریخ انقلاب واقعاً مثال زدنی هستند. ثانیاً دید و بازدیدهایی که صورت گرفت و بعد هم بازدید ایشان از مراجع بازتابهای خیلی خوبی داشت. علما از طیفهای مختلف به دیدار ایشان آمدند. من هم رفتم. من علاقه دارم؛ چون ایشان رهبر ماست. عمامهای که سر من است، بهخاطر وجود شخص ایشان است و اگر سیاستها و کیاستهای ایشان نبود، معلوم نبود وضع مملکت ما بعد از حضرت امام(ره) چه میشد. به نظر من، ایشان خمینی دیگری هستند. با رحلت حضرت امام(ره) همه نگران آینده این انقلاب بودند. یکدفعه جرقهای در مجلس خبرگان به ذهن آقایان آمد. در حالی که خود ایشان جزو مخالفان جدی در آن جلسه بود. خدا چه توفیقی به ایشان داد. الان مانند یک جوان نشاط دارند
در همین فتنه سال گذشته، خیلی با متانت رفتار کردند. خیلیها فکر میکردند که ایشان همان روزهای اول برخورد میکنند. اما ایشان صبر کردند تا همه خودشان را نشان بدهند. در حالی که اگر همان اول برخورد میکردند، برای بعضی شبهه پیش میآمد. اما آقا صبر کردند تا اهداف آنها برملا شود. با آن کارهایی که در روز عاشورا مرتکب شدند، خود را نشان دادند.
به همین جهت ضروری است که محققان بزرگوار، این احادیث را از میان روایات پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) شناسایی و ارتباطشان را با قرآن برقرار کنند. در توضیح این مطلب به چند روایت اشاره میشود که نشان میدهند منبع سخنان پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)، قرآن است.
امیرمؤمنان علی(ع) طبق نقل میفرماید: «إنّ فی القرآن علم الأولین و الآخرین»؛ در قرآن، علم اولین و آخرین است. سپس میفرماید: «لَم یَدَعْ لقائلٍ مَقالاً»؛ برای هیچ سخنگویی مجالی برای سخن نگذاشته؛ یعنی شما هر حرف تازهای بخواهید، در قرآن وجود دارد. هر نظریهای که بخواهید ارائه کنید، ریشهاش در قرآن است. حضرت در ادامه میفرماید: «و ما یعْلَمُ تَأْویلَهُ إِلاَّ اللّهُ و الرَّاسِخُون»؛ یعنی اگر بخواهید از نظر معارف الهی به همهی آنچه مورد نیاز جامعه است برسید، باید سراغ راسخون و اهل بیت(ع) بروید.
باید با اهل بیت(ع) به سراغ قرآن رفت
در روایت دیگری میفرماید: «ذلک القرآن فاستَنطقوه و لَن ینطق و لکن اُخبرکم عَنه ألا إنّ فیه عِلم ما یأتی و الحدیث عن الماضی و دواء دائکم و نظم ما بینَکم»؛ یعنی جامعهی شما هر نیاز و مشکلی داشته باشد، مشکلگشا قرآن است. اما خود قرآن سخن نمی گوید؛ اهل بیت(ع) باید بگویند که چگونه میتوان این معارف مورد نیاز جامعه را از قرآن استخراج و استنباط کرد.
روشنتر از این روایت، روایتی است که مرحوم کلینی از امام باقر(ع) در کافی نقل کرده که می فرماید: «إذا حَدَّثتُکم بشئ فاسألونی عن کتاب اللَّه»؛ هرچه گفتم، بپرسید که شما این را از کجای قرآن میگویید؟ این روایت، مسئله را روشنتر میکند که معارف اهل بیت(ع)، ریشه در قرآن دارند و اگر بخواهیم نیازهای جامعه را از قرآن استخراج کنیم، حتماً باید به اهل بیت(ع) رجوع کنیم.
البته ما معتقد به آنچه اخباریون میگویند نیستیم. از قرآن میتوانیم بدون روایات هم استفاده کنیم، اما فهم ما محدود است. لایههای عمیقی که اهل بیت(ع) میتوانند از قرآن استفاده کنند و در اختیار ما بگذارند، چیزی دیگر است. این همان است که میگوید: «ولکن اُخبرکم عنه» این اشاره به همین مسئله است. بر همین اساس نیز میفرماید: «و ما یعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اللّهُ و الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ»
سپس حضرت، چند مطلب بیان فرمود. همانجا سوال کردند: شما گفتید: هرچه گفتم از قرآن میگویم. ایشان ارجاع دادند به قرآن که اصل روایت در کافی موجود است.از همه چیز صحبت شد الا غربت قرآن
نکتهای نیز در کتاب «زمزم عرفان» از مرحوم حضرت آیتاللهالعظمی بهجت از امام(ع) نقل شده که فرمودهاند: «عامه عترت را کنار گذاشتند و خاصه قرآن را؛ یعنی هر دو هر دو را.
یکی از دوستان میگفت که در دیدار فضلا و نخبگان حوزه با رهبر انقلاب در قم، به غربت برخی علوم در حوزه اشاره شد اما از غربت قرآن و حدیث سخنی به میان نیامد. گرچه رهبر انقلاب به این موضوع و اهمیت پرداختن آن در حوزه اشاره کردند. اینگونه برخورد نشان میدهد که حوزه هنوز متوجه این نیاز نشده است که واقعاً قرآن و حدیث در حوزه، آن جایگاه لازم را ندارد.
باری توجه پیدا کردن به این حقیقت بسیار مهم است که معارف اهلبیت(ع) ریشه در قرآن دارند و اگر بخواهیم نیازهای جامعه را با توجه به قرآن پاسخ گوییم، باید به معارف اهلبیت(ع) در کنار قرآن رجوع کنیم. حوزههای علمیه نباید از ظرفیت عظیم قرآن و روایات اهلبیت(ع) در پاسخگویی به نیازهای روز جامعه غفلت کنند.
با نظر به این ظرفیت عظیم و نامتناهی، متأسفانه باید بپذیریم که هنوز قرآن و حدیث به شایستگی در حوزههای علمیه مورد توجه نیستند. گرچه در سالهای اخیر در زمینهی قرآن و حدیث با اینکه خیلی کار شده اما هنوز قرآن و حدیث در حوزهها غریب هستند.
امید است محققان و فضلای حوزههای علمیه در خصوص این مطلب که در صحیفهی امام به نقل از ایشان آمده است، بهطور جدی توجه داشته باشند: « اینجانب از روى جِد، نه تعارف معمولى، مىگویم از عمر به باد رفته خود در راه اشتباه و جهالت تأسف دارم و شما ـ اى فرزندان برومند اسلام ـ حوزهها و دانشگاهها را از توجه به شئونات قرآن و ابعاد بسیار مختلف آن بیدار کنید. تدریس قرآن در هر رشتهاى از آن را مَحطّ نظر و مقصد اعلاى خود قرار دهید. مبادا خداى ناخواسته در آخر عمر که ضعف پیرى بر شما هجوم کرد، از کردهها پشیمان [شوید] و تأسف بر ایام جوانى بخورید.»
سالهاست که پنجشنبه شبها و پای تلویزیونهایمان، میزبان درس تفسیر آقای قرائتی هستیم؛ «درسهایی از قرآن». برنامهای ماندگار در رسانهی ملی که در طول سیسال، با ادبیاتی روان و همهفهم، سبکی متفاوت و لحنی شیرین، مفاهیم این کتاب آسمانی را به مخاطبان خود عرضه میکند. به بهانهی یک عمر فعالیت قرآنی ِ صاحبِ تفسیر «نور»، پای صحبتهای او نشستیم تا ایشان برای مخاطبان سایت رهبر انقلاب، موضوع توجه به قرآن را در حوزههای علمیه آسیبشناسی کند:

یکی
از محورهای مورد اشاره رهبر انقلاب در جمع حوزویان، توجه به تفسیر قرآن
است. با اینکه قرآن از منابع اصلی فقه ما محسوب میشود، اما به نظر شما
دلایل غفلت و کمتوجهی به تفسیر قرآن در حوزهها چیست؟
عوامل مختلفی میتواند در این مسئله دخیل باشد. اولاً ما به آیات احکام و
آیات فقهی بیشتر توجه کردهایم و قهراً خود قرآن از دست ما رفته است. مثل
کسی که قبل از غذا مشغول خوردن چیزهای دیگری میشود و موقعی که سفره را
پهن میکنند، به غذای اصلی میلی ندارد.
ثانیاً تشویقی روی قرآن صورت نمیگیرد. یعنی در حال حاضر شهریههای حوزه
بر اساس درسهای مقدمات، رساله، کفایه و خارج است. حوزه برای تدبر در قرآن
تشویق ندارد. ما تشویقهامان بر اساس درسهای حوزه است و نه تفسیر.
آیتالله
بروجردی بالای منبر بود. بالاخره پای درس ایشان هم چند صد نفر بودند. درس
که تمام شد و رفتند، یک پیرمرد رفت بالای منبر و چند نفر هم دورش جمع
شدند. پرسیدم او کیست؟ گفتند این آیتالله زاهدی است. گفتم چه میگوید؟
گفتند تفسیر میگوید. این خاطرهی تلخ از آن روز در ذهن من ماند که عجب!
صدها عالِم پای درس فقه نشستهاند، ولی وقتی مفسری به منبر میرود، پنج یا
شش نفر مینشینند.
الان
سخنرانیها و منبرها قرآنمحور نیست؛ شعرمحور است، سیاستمحور است،
خوابمحور است، تاریخمحور است. گاهی یک آیه در آن هست، ولی قرآنمحور
نیست. خدا به پیغمبر میگوید: آنکه نازل شده، برای آنها بیان کن.
این غفلت چه تبعاتی را به دنبال داشته است؟
گریه میکنیم که چرا از اول خوابمان برده است. مادر موسی وقتی موسی را به
دنیا آورد، هراس داشت که مبادا فرعون او را بکشد. به فرعون گفته بودند
پسری به دنیا میآید که تو را نابود میکند، او هم دستور داده بود هر پسری
را که به دنیا میآید، از بین ببرند. خداوند به مادر موسی الهام کرد که او
را شیر بده و در دریا بینداز که ما او را برمیگردانیم. شیرش داد و در
دریا انداخت: «ما به مادر موسی وحی کردیم که شیرش بده.» مگر شیر دادن هم
وحی میخواهد؟ این یعنی چه؟ بعد نگاه میکنیم و میبینیم وقتی فرعون و
همسرش جعبه را دیدند و دیدند که پسری است، خواست او را بکشد که زن فرعون
مانع شد. بعد بچه گرسنه بود، ولی شیر هیچ کسی را جز مادرش نمیخورد. ما
اگر شیر قرآن را بخوریم، شیر کتاب دیگری را نمیخوریم. ما حتی
نتوانستهایم به اندازهی زلیخا کار کنیم. یوسفِ قرآن را هنوز ندیدهایم.
باید
حوزههای ما به جایی برسد که وقتی به کسی میگوید چه میخوانید، اول بگوید
تفسیر و بعدش بگوید کتاب شیخ. البته هر کسی نباید قرآن را تفسیر کند.
تفسیرهای قرآن باید بررسی شود. قدیم علمای ما که حدیث نقل میکردند، اجازه
داشتند برای نقل حدیث.
در پایان اگر خاطرهای قرآنی از رهبر انقلاب بهیاد دارید، بفرمایید. [صوت کامل این خاطره را از اینجا بشنوید]
آغاز آشنایی بنده با آیتالله خامنهای به سالهای قبل از انقلاب
برمیگردد. یعنی به حدود سیوپنج سال پیش. ماجرا به این صورت بود که من
درس سطحام تمام شده بود و دنبال این بودم که در رشتههای آخوندی چه
رشتهای را دنبال کنم. بروم فقیه و مدرّس و نویسنده بشوم یا یک منبری باشم
یا دفتر عقد و ازدواج داشته باشم. خدا به دلم بَرات کرد که آخوند اطفال
بشوم. الگو هم نداشتم. آمدم در کوچههای کاشان، چندتا بچه را دعوت کردم.
گفتم بیایید وسط کوچه تا برایتان قصه بگویم. از هفت تا بچه شروع کردیم به
قصه گفتن و بعد اصول ساده و ترجمه و تفسیر که الان 36 سال است که قطع نشده
است.
