چرا جنگ ادامه یافت؟
صدام به نیروهایش وعده فتح سه روزه مناطق تعیینشده و یکسره کردن کار جنگ را داده بود. ارتش عراق نیازى ندیده بود تا خود را براى جنگ فرسایشى طولانى مدت آماده کند. نیروهاى عراقى قبل از هدفهاى تعیینشده با دفاع مردم ایران مواجه و زمینگیر شدند. تلاش نظامیان بعثى براى شکستن خطوط دفاعى در چند مرحله با به جاى گذاشتن تلفات سنگینى به شکست انجامید. واقعیتهاى محاسبه نشده و تلخ براى امریکا کم کم هویدا شد. دور تازهاى از فشارهاى سیاسى بر ایران با سردمدارى کاخ سفید و از طریق مجامع بین المللى و کشورهاى عربى آغاز شد. آنها به جاى محکوم کردن این تجاوز آشکار، جمهورى اسلامى را تحت فشار گذاشتند که آتش بس پیشنهادى را بپذیرد. آتش بس در آن شرایط جز جایزه دادن به صدام و نایل ساختن او و دشمنان انقلاب به آنچه که نتوانسته بودند به طور کامل از طریق حمله نظامى به دست آورند، مفهوم دیگرى نداشت. ایران جنگ را آغاز نکرده بود که اینک آن را متوقف سازد. ایران براى سد پیشروى دشمن، در سختترین شرایط دفاع مىکرد و دشمن دهها شهر و صدها روستا و مناطق گسترده نفتخیز غرب و جنوب کشور و چندین هزار کیلومتر مربع از خاک ایران را اشغال کرده بود. جنگ در دو طرف مرزهاى دو کشور جریان نداشت که از طرفِ مورد هجوم واقع شده، تقاضاى قبول آتشبس شود. بر فرض که صدام آتش بس را براى تجدید قوا و حمله مجدد براى رسیدن به هدفهاى اصلى نمىخواست، پذیرش آتش بس از سوى ایران به معناى آن بود که عراقِ متجاوز در عمق خاک ایران باقى بماند و آن گاه جمهورى اسلامى براى هر متر مربع از خاک اشغالشدهاش سالها امتیاز بدهد و از مجامع بین المللى و دلالهاى سیاسى و در نهایت عامل اصلى جنگ یعنى امریکا، تخلیه خاک کشورش را گدایى کند.
این منطقى نبود که هیچ آزاده غیرتمندى پذیراى آن باشد تا چه رسد به امام و مردمى که به تازگى از میدان قیام علیه دیکتاتورترین شاه منطقه، پیروز بیرون آمده بودند.
ضمن اینکه صدام در هیچ یک از این پیشنهادات نه تنها تضمینى براى عقبنشینى به مرزها نداده بود بلکه رسماً مدعى بود که مناطق وسیع اشغالشده و مناطق دیگرى که هنوز به اشغال در نیامدهاند مىبایست به خاک عراق ملحق شوند! مشابه این ادعا را در تجاوز او به کویت نیز در سالهاى بعد شاهد بودیم که کشور کویت را استان نوزدهم عراق مىنامید! واقعیت این است که هیچ یک از کشورهایى که بعد از آشکار شدن ناتوانى صدام در براندازى نظام جمهورى اسلامى دم از آتش بس مىزدند و بر ایران فشار مىآوردند، خواستار صلح نبودند بلکه آنان از قبل مىدانستند که هیچ ملت و کشورى در چنین شرایطى تن به تسلیم نمىدهد. آنها شعار صلحطلبى را به عنوان اهرمى براى منزوى ساختن ایران به کار مىبردند. و از آن مهمتر انگیزه دولتهاى مرتجع عربى از ادعاى صلح و آتش بس عمدتاً به این خاطر مطرح مىشد که این دولتها از ناحیه مردم مسلمان کشورهایشان بشدت تحت فشار بودند که چرا از متجاوز معلوم الحالى چون صدام حمایت همهجانبه مىکنند، آن هم علیه کشورى که همه هستى و موجودیتش را در دفاع از اسلام به کار گرفته است.
امریکا و دولتهاى اروپایى و دول عربى در ادعاى صلحطلبى به هیچ وجه راست نمىگفتند. بهترین دلیل که ما را از ارائه هر سندى بىنیاز مىسازد اینکه صدام بعد از اوّلین سرى عملیات پیروز ایران در سال دوم جنگ حتى براى مدت یک ماه نمىتوانست بدون کمکهاى مالى هنگفت شیوخ عرب و بدون دریافت تسلیحات مدرن غربى در برابر نیروهاى ایرانى مقاومت کند. آنها اگر در ادعاهایشان صادق بودند کافى بود به جاى تحریم تسلیحاتى و اقتصادى و نفتى جمهورى اسلامى ایران، کمکهاى خود را به صدام متوقف مىکردند. جرم ایران این بود که در برابر دشمنى که در خانهاش لانه کرده و هزاران بیگناه را در روزهاى اوّلیه جنگ به خاک و خون کشیده و صدها هزار نفر را آواره کرده است، دفاع مىکند. هر چند دولتهاى عربى حامى صدام بعد از اشغال کویت رسماً از ایران معذرتخواهى کرده و به اشتباهات خود اعتراف کردند، اما اینها چیزى از مسئولیت و گناه آنان در کنار دولتهاى غربى و صدام به عنوان مسئولین ادامه جنگ نمىکاهد.
امام خمینى با استدلالهایى که اشاره شد به هیأتهاى اعزامى پاسخ داده و عزم خویش و ملت را براى ادامه دفاع تا عقبنشینى متجاوز به مرزهاى شناخته شده و جبران خسارات وارده اعلام مىداشت؛ اما هیاهوى تبلیغاتى غرب چنان گسترده بود که صداى حقانیت و مظلومیت ملت ایران به گوش کسى نمىرسید. کم کم حقایق را آن چنان وارونه جلوه دادند که ایران چهرهاى جنگافروز، و صدام صلحطلب معرفى مىشد. این فشارها و حقکشیها نیز در موضع استوار امام خمینى و مردم ایران تغییرى نداد. پس از عزل بنى صدر و حاکمیت خط امام بر ارکان اجرایى کشور سلسله عملیات آزادسازى مناطق اشغالشده به وسیله سپاه اسلام شتاب گرفت.
قبلًا فرمان امام مبنى بر بسیج عمومى و تشکیل ارتش بیست میلیونى با استقبال جوانان انقلابى ایران مواجه و آموزش و اعزام بسیجیان به جبههها فضاى ایران را دگرگون ساخته بود. موفقیتهاى پیاپى رزمندگان سپاه اسلام آثار شکست را در جبهه بعثیها نمایان ساخت. امریکا و متحدان اروپایىاش بتدریج چهره پنهان خویش را در پس پرده جنگ علنىتر کردند. انواع سلاحهاى پیشرفتهاى که حتى در شرایط صلح نیز تهیه آنها دشوار و به چندین سال پیگیرى و مذاکره و امتیاز دادن نیاز داشت، به سرعت در اختیار صدام قرار گرفت. که موشکهاى اگزوسه و هواپیماهاى سوپراتاندارد فرانسوى از آن جملهاند. موشکهاى میانبرد اسکاد و هواپیماهاى میگ 29 و سایر تجهیزات روسى نیز بىدریغ ماشین جنگى صدام را تقویت مىکرد. حتى تکنولوژى و مواد اوّلیه ساخت و افزایش برد موشکها و تولید مواد شیمیایى نیز از سوى شرکتها و دولتهاى امریکایى و اروپایى به صدام اهدا شد تا بتواند بر قواى جمهورى اسلامى فائق آید.
در همین حال عربستان سعودى و کویت و امارات و کشورهاى عربى حاشیه خلیج فارس تحت فشار امریکا وادار شدند بودجه نظامى جنگ صدام را تأمین کنند. در ماجراى اشغال کویت به وسیله عراق رسماً دولتهاى عربى این کمکها را افشا کردند و امروز بیش از هشتاد میلیارد دلار بدهى عراق به این کشورها بابت همان کمکهایى است که در طول جنگ هشت ساله گرفته بود. مصر علاوه بر اعزام خلبان و هواپیما، چندین هزار سرباز این کشور را به کمک صدام فرستاد. اردن نیز وضعیت مشابه داشت.
بمبارانهاى وسیع شهرها و روستاها و مراکز اقتصادى و شلیک موشکهاى مخرب به مناطق مسکونى شهرها حلقهاى دیگر از جنایات صدام بود که مجامع و کشورهاى مدعى حقوق بشر چشم خود را بستند و ابزار آن را در اختیار صدام گذاشتند. این بمبارانها صدها قربانى از کودکان و زنان بىدفاع گرفت.
امام خمینى در شرایطى دفاع مقدس ملت را هدایت مىکرد که جمهورى اسلامى رسماً از سوى امریکا و اروپا تحریم تسلیحاتى شده بود و براى یافتن یک قطعه هواپیماهایش مىبایست ماهها وقت صرف کند. بسیارى از کشورهاى جهان یا در مقابل تجاوز سکوت کرده و در وارد آوردن فشار بر ایران مشارکت داشتند و یا رسماً در صف حامیان صدام قرار داشتند. اکثریت قدرتهاى صنعتى و نظامى جهان هم در بلوک شرق و هم غرب از صدام پشتیبانى عملى مىکردند. ایران یکّه و تنها دفاع مىکرد و فقط ایمان به خدا و باور امدادهاى غیبى و هدایت مردى الهى، پشتوانه ملت بود. و شگفت آنکه این جبهه مظلوم و تنها سرانجام پیروز شد و دشمن را قدم به قدم تا عمق خاکش عقب راند. هشت سال از زندگى امام خمینى در هدایت این دفاع مقدس سپرى شده است. گفتنى است که در سومین سال جنگ، پس از عملیات بیت المقدس که در سوم خرداد 1361 منجر به آزادسازى بندر مهم و استراتژیک خرمشهر از دست قواى متجاوز عراقى گردید، امام خمینى معتقد به خاتمه دادن جنگ و دفاع در آن برهه بود اما مسئولین بلندپایه و متعهد جمهورى اسلامى- اعم از فرماندهان نظامى و مسئولین سیاسى کشور- پس از بررسى همهجانبه شرایط سیاسى و نظامى کشور و جبههها، خدمت امام خمینى رسیده و نظریه خود را مبنى بر ضرورت استمرار دفاع تا فراهم آمدن شرایط لازم براى تحقق صلحى پایدار مطرح ساختند. استدلال آنها این بود که هنوز قسمتهایى از خاک ایران در اشغال قواى متجاوز است و صدام على رغم شکست فاحشى که در آزادسازى خرمشهر متحمل گردیده است، حاضر به پذیرش واقعیت و دست کشیدن از هدفهاى تجاوزکارانهاش نیست و او با دلگرمى از حمایتهاى بىدریغ دولتهاى بزرگ جهان به جبران شکستها از طریق تقویت مجدد و حمله نظامى مىاندیشد، نه صلح. و در چنین شرایطى براى استقرار صلح هیچ گونه تضمینى وجود ندارد و صدام بر ادعاهاى واهى خود پابرجاست و توقف یکجانبه جنگ از سوى ایران، عملًا شهرهاى آزادشده و مناطق وسیع مرزى را در برابر هجومهاى بعدى عراق بىدفاع خواهد ساخت.
به هر حال با توجه به دلایل منطقى فوق و بر اثر حقکُشى مجامع بین المللى و امتناع آنها از پذیرش شرایط منصفانه ایران براى پایان دادن به جنگ و استمرار تقویت ماشین جنگى صدام به وسیله قدرتهاى بزرگ، رهبرى و ملت ایران چارهاى جز ادامه دفاع مقدس خود نداشتند.
کمکهاى همه جانبه به صدام در روند شرایط جبهههاى جنگ که به سرعت به نفع سپاه اسلام جریان داشت تغییرى ایجاد نکرد. همزمان با تشدید بمباران مناطق مسکونى و شلیک موشکها، امریکا ناگزیر از دخالت مستقیم شد. ناوهاى جنگى فرانسه، انگلیس، امریکا و روسیه به آبهاى خلیج فارس وارد شدند. امریکا تنها راه باقیمانده را بین المللى کردن بحران جنگ و درگیر ساختن مستقیم کشورهاى دیگر مىدانست. جنگ موسوم به جنگ نفتکشها را آغاز کردند. مأموریت نیروهاى اعزامى، جلوگیرى از صدور نفت ایران و توقف و بازرسى کشتیهاى تجارى و جلوگیرى از صدور کالاهاى اساسى به جمهورى اسلامى بود. در این ماجرا کشتیهاى متعدد تجارى و حامل نفت ایران مورد حمله موشکها و بمبارانهاى هوایى قرار گرفت و چاههاى نفت متعلق به ایران در آبهاى ساحلى خلیج فارس به آتش کشیده شد. امریکا در آخرین اقدام تجاوزکارانهاش دست به جنایتى هولناک زد و هواپیماى مسافربرى ایرباس جمهورى اسلامى (پرواز 655) حامل 290 زن و کودک و مرد مسافر را در 12 تیر ماه 1367 بر فراز خلیج فارس با شلیک دو فروند موشک از ناو هواپیمابر وینسنس سرنگون و کلیه مسافرین آن را قتل عام کرد و دنیاى زور و بیگانه از حقیقت و راستى بر این جنایت چشم پوشید چرا که در مورد مردمى اتفاق افتاده بود که اسلام را فریاد مىکردند و این در نگاه غربیهاى متمدن گناهى است نابخشودنى! همان گناهى که مظلومین بوسنیایى در اروپا به اتهام آن قتل عام شدند.
صدام نیز کارنامه جرایمش را در جنگ تحمیلى با جنایتى هولناکتر که در تاریخ بشر با چنین ابعادى سابقه ندارد به پایان رسانید: بمباران شیمیایى شهر عراقى حلبچه و خفهشدن دردناک بیش از پنج هزار شهروند بىدفاع که اکثر آنها را کودکان و سالخوردگان تشکیل مىدادند. سازمان ملل و شوراى امنیت در مقابل این فاجعه نیز مسئولیتى احساس نکردند! لشکرکشى غربیها به خلیج فارس و آنچه که در ماههاى آخر جنگ هشت ساله اتفاق افتاد همه به خاطر آن بود که اینک سپاه اسلام در موضعى کاملًا برتر قرار گرفته و دشمن را در اکثریت مناطق اشغالشده به پشت مرزهایش فرارى داده بود و مىرفت تا اساس فتنه را از منطقه برکند. سقوط صدام به دست سپاه اسلام کوس شکست چندین قدرت بزرگ جهان را در مقابله با انقلاب اسلامى به صدا درمىآورد. اینک بر خلاف گذشته همه تلاشهاى امریکا و شوراى امنیت بر مسدود کردن راه پیشروى رزمندگان ایرانى و جلوگیرى از سقوط صدام متمرکز شده بود. قطعنامه 598 شوراى امنیت از تصویب گذشت. این قطعنامه قسمت عمده نقطه نظرات و شرایط قبلى ایران براى ترک نبرد را که از آغاز دفاع خویش بر آنها اصرار مىورزید ولى سازمانهاى بین المللى به امید پیروزى صدام زیر بار نمىرفتند، پذیرفته بود. تصویب این قطعنامه از یک سو و فجایع ضد انسانى که در ماههاى آخر جنگ از ناحیه جنگافروزان پدید آمده بود سبب شد تا به فرمان امام هیأتى از کارشناسان نظامى و سیاسى و اقتصادى متعهد ایران ابعاد وضعیت تازه را بررسى نمایند. این گروه در پایان بررسى به اتفاق آرا، نظر خویش را مبنى بر آماده بودن شرایط براى اثبات حقانیت جمهورى اسلامى در دفاع مقدس هشت ساله و ترک مخاصمه بر اساس مفاد قطعنامه 598 اعلام کرد.
پیام امام خمینى معروف به پیام قبول قطعنامه (29/ 4/ 1367 مطابق با 20 ژوئیه 1988) از شاهکارهاى رهبرى و مدیریت امام خمینى است که در آن کارنامه جنگ تحمیلى و ابعاد آن به روشنى بازگویى شده و خطوط آینده نظام و انقلاب اسلامى در همه زمینهها و از آن جمله مواجهه با ابرقدرتها و پایدارى بر آرمانها و اهداف انقلاب ترسیم شده است. تعبیر امام خمینى از پذیرش قطعنامه به عنوان «جام زهر» خود حقایقى ناگفته دارد و حاوى نکات ظریف بسیارى است که بیان آنها در این مقاله نمىگنجد و فقط به ذکر فرازى از پیام امام در این رابطه بسنده مىشود:
و اما در مورد قبول قطعنامه که حقیقتاً مسئله بسیار تلخ و ناگوارى براى همه و خصوصاً براى من بود، این است که من تا چند روز قبل معتقد به همان شیوه دفاع و مواضع اعلام شده در جنگ بودم و مصلحت نظام و کشور و انقلاب را در اجراى آن مىدیدم؛ ولى به واسطه حوادث و عواملى که از ذکر آن فعلًا خوددارى مىکنم، و به امید خداوند در آینده روشن خواهد شد و با توجه به نظر تمامى کارشناسان سیاسى و نظامى سطح بالاى کشور، که من به تعهد و دلسوزى و صداقت آنان اعتماد دارم، با قبول قطعنامه و آتش بس موافقت نمودم؛ و در مقطع کنونى آن را به مصلحت انقلاب و نظام مىدانم. و خدا مىداند که اگر نبود انگیزهاى که همه ما و عزت و اعتبار ما باید در مسیر مصلحت اسلام و مسلمین قربانى شود، هر گز راضى به این عمل نمىبودم و مرگ و شهادت برایم گواراتر بود. اما چاره چیست که همه باید به رضایت حق تعالى گردن نهیم. و مسلّم ملت قهرمان و دلاور ایران نیز چنین بوده و خواهد بود. (102)
همچنان که امام خمینى بارها هشدار داده بود که ادعاهاى صلحطلبى صدام فریبى براى افکار عمومى است، پس از قبول قطعنامه از سوى ایران، صدام حسین دست به جنگافروزى و حماقتهاى تازهاى زد و در جبهههاى جنوبى دوباره به اشغال بخشهایى از این منطقه پرداخت. انتشار پیام شورانگیز و عاطفى امام خمینى بار دیگر موجب بسیج عمومى در سراسر کشور شد و انقلابیون و رزمندگان از اقصى نقاط کشور سراسیمه به سوى جبهههاى جنگ شتافتند و عوامل بعثى را با تحمل شکستى دیگر وادار به فرار ساختند. براى صدام راهى جز پذیرفتن شکست باقى نمانده بود. اینک به خواست خداوند، همان گونه که امام خمینى وعده داده بود ملتى که روزگارى جنگى ناخواسته را بر او تحمیل کردند با اهداى عزیزانى بسیار و آفرینش حماسههایى که نمونههاى آن را تنها در جنگهاى صدر اسلام خواندهایم در وضعیتى قرار داشت که صلح را بر دشمن مغرور گذشته و مفلوک کنونى خویش تحمیل مىکرد. صدام با اشاره امریکا آمده بود تا ایران را تجزیه کرده و کار انقلاب را یکسره کند اما اینک براى حفظ جان و حکومتش بر مردم مظلوم عراق چارهاى جز قبول شرایط ملت انقلابى ایران نداشت.
از جمله شگفتیهاى دوران طولانى دفاع مقدس ملت ایران آنکه در تمام این مدت مردم ایران نشاط خود را براى سازندگى و جبران خرابیهاى به ارث مانده از رژیم سابق هیچ گاه از دست ندادند و در همین مدت علاوه بر اداره کامل امور جبههها، طرحهاى بزرگ بازسازى و نوسازى کشور از پروژههاى عظیم سدسازى و راهسازى گرفته تا طرحهاى توسعه اکتشافات و بهرهبرداریهاى نفتى و توسعه نیروگاههاى انرژى و بهسازى امور کشاورزى و افزایش دانشگاهها و مراکز تحقیقاتى کشور و دیگر امور مربوط به توسعه ملى را با جدیت دنبال کردند. ملت ایران این دستاوردها را بعد از رهبرى حکیمانه امام خمینى، مدیون بزرگمردانى از میان یاوران آن حضرت و چهرههاى خستگىناپذیر و مدیران لایقى همچون حضرت آیت الله خامنهاى (رئیس جمهور وقت)، مهندس میر حسین موسوى (نخستوزیر)، اکبر هاشمى رفسنجانى (ریاست مجلس شوراى اسلامى)، آیت الله موسوى اردبیلى (رئیس قوه قضاییه) و همکاران ایشان در قواى سهگانه و همچنین پیگیریها و مشارکتهاى مشاور امین امام خمینى حضرت حجة الاسلام حاج سید احمد آقا خمینى مىباشد.
بدین ترتیب جنگ تحمیلى هشت ساله به پایان رسید. آغازگران جنگ به هیچ یک از هدفهاى خویش نرسیدند. نظام جمهورى اسلامى نه تنها سرنگون نشد بلکه در پرتو وحدت ملى مردم مسلمان ایران، تکلیف کلیه عوامل ستون پنجم را در داخل کشور یکسره کرد و اقتدار خویش را در حاکمیت بر تمامى پهنههاى داخلى تثبیت کرد. در پهنه بین المللى نیز به عنوان یک قدرت با ثبات و غیر قابل شکست حضور خود را به اثبات رسانید و حقانیت خود را على رغم هشت سال تبلیغات مداوم خصمانه غربیها ثابت کرد و پیام خویش را ابلاغ نمود. و البته در این راه مقدس بهاى سنگین لازم را نیز پرداخت کرد. ان تنصروا اللَّه ینصرکم و یثبت اقدامکم. (103)
بزرگترین گناه و خیانت صدام و همه دولتهاى به ظاهر اسلامى و عربى که او را تشویق به تجاوز کرده و حمایتش کردند علاوه بر گناه هدر دادن نیروهاى عظیم انسانى و اقتصادى دو کشور آن است که با تحمیل این جنگ ناخواسته، وحدت امت اسلامى و انقلاب جهانى اسلام که شرایط تحقق آن پس از سرنگونى شاه از هر جهت فراهم شده بود را براى سالیانى دراز به تأخیر انداختند و صفوف مسلمین را دچار تفرقه ساختند و به جاى آنکه دست برادرى را که امام خمینى بعد از 22 بهمن در همه پیامها و سخنانش به سوى دولتهاى اسلامى دراز کرده بود، بفشارند و دعوت او را به اتحاد و حل مشکلات جهان اسلام و آزادسازى قدس پاسخ مثبت دهند، به جاى اینها در کنار سردمداران کفر قرار گرفتند و البته این راه به نتیجهاى جز سازش خفتبار با اسرائیل و پذیرش موجودیت این غده سرطانى و استقبال از سربازان کفر در کشورهاى خویش و در اختیار گذاردن امکانات کشور و سرزمینهاى خود براى لانه کردن امریکا در قلب ممالک اسلامى و در سرزمین وحى، منجر نمىشد. حمله دیوانهوار صدام به کویت و به آتش کشیدن هستى این کشور و پیامدهاى تلخ آن که به تخریب هستى ملت عراق و حضور دائمى دشمنان اسلام در منطقه انجامید عقوبت همان گناه نابخشودنى است. فاعتبروا یا اولى الابصار! (104) پس از برقرارى صلح نسبى، امام خمینى در تاریخ 11/ 7/ 67 طى پیامى در نُه بند سیاستها و خطمشى بازسازى کشور را براى مسئولین جمهورى اسلامى ترسیم نمود. مطالعه دقیق همین دستور العمل براى دریافت عمق دوراندیشى امام و در عین حال، اصالت ارزشها از نگاه او کافى است. (105) ضمناً پس از ده سال تجربه نظام جمهورى اسلامى ایران، امام خمینى در تاریخ 4/ 2/ 1368 به منظور اصلاح و تکمیل ارکان تشکیلات نظام اسلامى طى نامهاى به رئیس جمهور وقت (حضرت آیت الله خامنهاى) هیأتى از صاحبنظران و کارشناسان را مسئول بررسى و تدوین اصلاحات لازم در قانون اساسى بر اساس هشت محور تعیینشده در همین نامه نمود. اصلاح مواد مربوط به شرایط رهبرى، تمرکز در قوه مجریه و قضاییه و صدا و سیما و وظایف مجمع تشخیص مصلحت نظام از اهمّ این موارد بود. (106) مواد اصلاحشده قانون اساسى در تاریخ 12 آذر 1368 (بعد از رحلت امام) به همهپرسى گذاشته شد و با اکثریت مطلق آرا به تأیید ملت ایران رسید.
پیشبینى فروپاشى قطب مارکسیستى جهان در پیام امام خمینى به گورباچف:
گورباچف آخرین صدر هیأت رئیسه اتحاد جماهیر شوروى دست به اصلاحات و تغییراتى در قطب کمونیستى جهان زده بود. هنوز تحلیلگران سیاسى و رهبران جهان غرب به این تحولات به دیده تردید و بدبینى مىنگریستند و هیچ یک باور نداشتند که این تحولات، نظام الحادى هفتاد ساله کمونیسم را در شوروى از بیخ و بن برخواهد کند. حد اکثر چیزى که در آن شرایط پیشبینى مىشد آن بود که رهبران کرملین در نهایت برخى از پیوندهاى مستقیم بین کشورهاى عضو بلوک شرق با اتحاد شوروى را براى کاهش مشکلات اقتصادى داخلى نادیده بگیرند و نظام تازهاى از اردوگاه کمونیسم با رهبریت محدودتر شوروى و مسئولیتپذیرى بیشتر اقمار این کشور پدید آورند. ولى امام خمینى با بصیرتى غیر قابل درک براى محاسبه گران مادى، در همان ایام در تاریخ 11/ 10/ 1367 طى نامهاى خطاب به گورباچف چنین پیشبینى کرد:
از این پس کمونیسم را باید در موزههاى تاریخ سیاسى جهان جستجو کرد. (107)
امام خمینى در همین نامه ژرفترین تحلیلها را از تحولات جارى شوروى ارائه کرد و از آن به «صداى شکستن استخوانهاى کمونیسم» تعبیر کرد. و شگفت آنکه در همین پیام پیشبینى دیگرى توأم با هشدارهاى مستند وجود دارد که نشانگر تسلط امام خمینى بر ارزیابى شرایط سیاسى آن روز جهان است. حضرت امام به وضوح نسبت به در غلتیدن روسها به سمت باغ- به ظاهر- سبز سرمایهدارى غرب و فریب خوردن از امریکا هشدار داده است. امام خمینى با پیش کشیدن مسائل عمیق فلسفى و عرفانى و با اشاره به ناکامى کمونیستها در سیاستهاى مذهبستیز آنان، از گورباچف خواست که به جاى امید بستن به مادهپرستى غرب، به خدا و مذهب روى آورد. امام تصریح کرده بود:
مشکل اصلى کشور شما مسئله مالکیت و اقتصاد و آزادى نیست. مشکل شما عدم اعتقاد واقعى به خداست. همان مشکلى که غرب را هم به ابتذال و بن بست کشیده و یا خواهد کشید. (108)
متأسفانه رهبران روسیه این هشدارها و نصایح امام را جدى نگرفتند و شرکتهاى امریکایى و اروپایى، روسیه کنونى را بازیچه مطامع اقتصادى خویش قرار داده و نوعى دیگر از استثمار در حال شکلگیرى است که دورنماى آینده آن جز تیرهگى و بن بست نخواهد بود مگر آنکه مردم این کشور به خود آیند.
جالب آنکه وقتى شوارد نادزه وزیر خارجه وقت شوروى براى ارائه پاسخ گورباچف به دیدار امام خمینى آمد با شگفتى دید کسى که با آن صلابت و صراحت به دومین قدرت هستهاى جهان هشدار و پیام داده است، در خانهاى کوچک و گلین در جماران و در اتاقى دوازده مترى با وسایلى در نهایت سادگى و بدون آنکه حتى اندک اثرى از تشریفات معمول دیده شود، با طمأنینه و به استوارى کوه نشسته است و در کنارش قرآن، جانماز و تسبیح، و تعدادى روزنامه و یک رادیوى معمولى قرار دارد. شگفتى شوارد نادزه زمانى بیشتر شد که متوجه گردید براى نشستن همراه بلندپایه روسىاش صندلى چوبى دومى نیست و باید براى یک بار هم که شده بر زمین بنشیند! شاید وقتى که پیرمرد مؤمنى که در خدمت امام بود، تنها وسیله پذیرایى این دیدار مهم، یعنى استکان چاى را با دو حبه قند به دست وزیر خارجه قطب شرق جهان داد او تصور کرده باشد که آنچه مىبیند عمدى و استثنایى است؛ اما واقعیت خلاف این بود. امام در تمام ادوار حیاتش چه در زمان تنهایى و غربت و تبعید و چه در دوران زعامت دینى و رهبرى سیاسى تا لحظه رحلت، از زندگى ساده و بىآلایش خویش دست نکشید و هیچ گاه خود را در برابر مقامات اعتبارى دنیا هر چند بس مهم و بزرگ، مقید به تغییر رویّه نمىدید.
دفاع از پیامبر اسلام و ارزشهاى دینى، آخرین رویارویى امام خمینى با غرب:
جنگ عراق و ایران که پایان یافت رهبران سیاسى غرب تهاجم تازهاى علیه اسلام انقلابى آغاز کردند. آنان در سالهاى قبل در جریان دفاع ایران و در جریان رویارویى با حزب اللَّه لبنان و جنبش اسلامى فلسطین و جهاد اسلامى افغانستان و ماجراى مرگ انور سادات به وسیله انقلابیون مسلمان مصرى (14/ 7/ 1360) دریافتند که حرکت اسلامىِ رو به رشد را نمىتوان با سلاح و از طریق نظامى متلاشى ساخت. جبهه جدید، جبهه جنگ روانى فرهنگى و ایدئولوژیک بود. ایجاد جنگ بین شیعه و سنى نیز قبلًا با هوشیارى امام خمینى و مسئولین نظام اسلامى رنگ باخته بود. باید به ریشهها و محرکهاى اصلى این جنبش یعنى مبانى عقیدتى و مقدساتى که عشق به آنها وحدت اهداف و روشهاى حرکت اسلامى اخیر را سبب شده است حمله مىکردند. ماجراى تدوین و انتشار وسیع کتاب مبتذل آیات شیطانى نوشته سلمان رشدى و حمایت رسمى دولتهاى غربى از آن سرآغازى بر فصل تهاجم فرهنگى بود. اگر جامعه اسلامى در مقابل توهینهاى این کتاب به پیامبر عظیم الشأن اسلام از خود مقاومت نشان نمىداد، خاکریز اوّل به راحتى فتح شده بود و پس از آن مبانى دینى و مقدساتى که اعتقاد به ما وراء طبیعت و ارزشهاى معنوى را در جوامع اسلامى باعث شدهاند، با انواع شیوهها مورد هجوم قرار مىگرفت. هویت اندیشه دینى و هویت وحدتبخش امت اسلامى را همین مقدسات تشکیل مىدهند و با مورد تردید قرار دادن اینهاست که جهان اسلام و حرکتهاى اسلامى را از درون بىهویت ساخته و در مقابل هجوم فرهنگ و ایدئولوژى غرب خلع سلاح مىکنند.
امام خمینى با توجه به دلایل و واقعیتهاى فوق در تاریخ 25/ 11/ 1367 در ضمن چند سطر کوتاه با صدور حکم ارتداد و اعدام سلمان رشدى و ناشرین مطلع از محتواى کفرآمیز این کتاب، (109) انقلابى دیگر برپا کرد. صفوف مسلمانان صرف نظر از مذاهب و زبان و کشورهایشان متحداً در برابر غرب ایستادند. پیامدهاى این واقعه موجودیت جامعه اسلامى را به عنوان یک امت واحده جلوهگر ساخت و نشان داد که مسلمانان على رغم اختلافات داخلى و مغایرتهاى جانبى هرگاه بدرستى رهبرى شوند مىتوانند به عنوان پیشتازان حرکت احیاى ارزشهاى دینى در آینده جهان نقشى تعیینکننده بر عهده بگیرند. همچنین صدور این حکم تصور اشتباه غربیها را در اینکه ایران با پذیرش قطعنامه از هدفهاى انقلابى اسلامى خود دست کشیده است، در هم ریخت.
سالهاى آخر عمر امام خمینى و حوادث ناگوار:
منسوبین امام خمینى در خاطرات خویش از حالات و روحیات سالهاى آخر عمر ایشان نکاتى نقل کردهاند که گویى آن حضرت لحظه دیدار یار و لقاى محبوب را نزدیک مىدیده است. صرف نظر از حالات عرفانى امام در این سالها، ویژگیهایى نیز در پیامها و سخنرانیها و نوع مواضع و برخوردهاى سیاسى او وجود دارد که آنها را با موارد پیشین متفاوت مىسازد. به نمونههایى از آن در سطرهاى آینده اشاره خواهد شد.
چند حادثه در این سالها اتفاق افتاد که اثر آن بر روح امام سنگینى مىکرد. یکى از این حوادث، شهادت مظلومانه حجاج بیت اللَّه الحرام در کنار خانه خدا و در مراسم حج سال 1366 بود. امام خمینى به استناد صدها آیه صریح قرآن و سیره پیامبر اکرم (ص) و بزرگان دین و روایات بیشمار ائمه معصومین (ع) سخت معتقد بود که سیاست جزئى از دین است و تفکیک دین و سیاست در سدههاى اخیر به وسیله استعمارگران انجام گرفته و نتایج شوم این جدایى، در عالم اسلام و در بین پیروان دیگر ادیان الهى مشهود است. حضرت امام دین اسلام را آیین هدایت بشر در تمام مراحل و ابعاد و ادوار زندگى فردى و اجتماعى مىدانست و از آنجا که روابط اجتماعى و سیاست جزئى تفکیکناپذیر از حیات بشرى است، از این رو در عقیده امام خمینى اسلامى که صرفاً محدود در جنبههاى عبادى و اخلاق فردى معرفى شود و مسلمانان را از دخالت در سرنوشت خویش و مسائل اجتماعى و سیاسى بازدارد، اسلامى تحریفشده و به تعبیر امام «اسلام امریکایى» است. او نهضت خویش را نیز بر مبناى اندیشه جدایىناپذیر بودن دین از سیاست آغاز کرده و ادامه داده بود.
امام خمینى پس از پیروزى انقلاب اسلامى علاوه بر تشکیل حکومت اسلامى با شیوهاى کاملًا متفاوت با نظامهاى سیاسى معاصر که ارکان و اصول آن در قانون اساسى جمهورى اسلامى ترسیم گردیده است، به احیاى شعائر اجتماعى اسلام و روح سیاسى احکام اسلامى پرداخت. احیا و برگزارى مراسم نماز جمعه و مراسم نماز در اعیاد بزرگ اسلامى در سراسر کشور به عنوان یک آیین عبادى- سیاسى و طرح مسائل و مشکلات جامعه اسلامى داخل و خارج کشور در خطبههاى نماز جمعه و اعیاد مذهبى و تغییر آهنگ و محتواى مراسم عزادارى و روضهخوانى نمونههایى از آن است.
یکى از برجستهترین آثار امام خمینى احیاى حج ابراهیمى است. تا پیش از پیروزى انقلاب اسلامى در ایران، به دلیل نوع نگرش و وابستگیهاى حکام بلاد اسلامى و بخصوص حکام عربستان سعودى، مراسم سالانه حج به دور از روح واقعى آن برگزار مىشد.
مسلمانان در حالى مناسک حج را به جا مىآوردند که از فلسفه تشریع این بزرگترین گردهمایى دینى سالانه در جهان غافل بودند. با آنکه بنابه نصّ آیه قرآن، حج کانون قیام مردم و بارزترین جلوه نمایش و اعلان برائت از مشرکین خوانده شده است، (110) هیچ گونه اثرى از طرح مشکلات جهان اسلام و برائت از مشرکین در آن دیده نمىشد؛ در حالى که در همان زمان جوامع اسلامى در سختترین شرایط به سر برده و از همه طرف مورد هجوم استعمارگران و اسرائیل قرار داشتند. پس از پیروزى انقلاب، امام خمینى با صدور پیامهاى سالانه در مراسم حج بر وجوب توجه مسلمین به مسائل سیاسى جهان اسلام و برائت از مشرکین به عنوان رکن حج، و بازگویى وظایف حجاج در این رابطه تأکید مىکرد. بتدریج کنگره عظیم حج شکل واقعى خویش را بازمىیافت و همه ساله آیین برائت از مشرکین با حضور دهها هزار زائر ایرانى و شرکت مسلمانان انقلابى از کشورهاى دیگر برگزار مىشد و طى راهپیمایى با شکوهى شعارهایى دایر بر اعلان بیزارى از امریکا، شوروى و اسرائیل به عنوان نمونههاى بارز شرک و کفر جهانى و دعوت مسلمانان به اتحاد سر داده مىشد و همزمان در ایام حج، گردهماییهایى براى تبادل نظر بین مسلمین و چارهجویى مشکلات آنان برگزار مىگردید. تأثیر فوق العاده این اقدامات سبب شد تا امریکا فشار خویش را بر دولت سعودى براى جلوگیرى از آن افزایش دهد.
در روز جمعه، ششم ذیحجه سال 1407 هجرى قمرى هنگامى که بیش از 150 هزار زائر در خیابانهاى مکه براى شرکت در مراسم برائت از مشرکین حرکت کردند، مأمورین مخفى و علنى دولت سعودى با آمادگى قبلى و مسدود نمودن محور اصلى حرکت جمعیت ناگهان با انواع سلاحهاى سرد و گرم به سرکوبى تظاهرکنندگان پرداختند. در این واقعه غمانگیز حدود چهار صد نفر از حجاج ایرانى، لبنانى، فلسطینى، پاکستانى، عراقى و دیگر کشورها به شهادت رسیده و حدود پنج هزار نفر مجروح و عدهاى بیگناه دستگیر شدند. اکثریت شهیدان و مجروحین را زنان و سالخوردگانى تشکیل مىدادند که قادر به فرار سریع از مهلکه نبودند. آنها در نهایت مظلومیت و بىدفاعى به اتهام اینکه تکبیرگویان برائت از مشرکین را اعلام مىکردند به خاک و خون کشیده شده بودند و مهمتر از این، حرمت حرم امن الهى در روز جمعه در ایام مبارک حج، در ماه حرام شکسته شده بود. آثار خشم امام خمینى از این جسارت و اندوه عمیق ایشان از اینکه مصالح امت اسلامى و شرایط جهان اسلام مانع از اقدام عملى مىشد، تا روزهاى آخر عمر امام در کلام و پیامش آشکار بود.
سال بعد از این واقعه بنا به دلایلى که در فصل قبل گفته شد جمهورى اسلامى ایران و دولت عراق قطعنامه 598 را پذیرفتند و جنگ تحمیلى پایان یافت. ایثار رزمندگان و حماسههاى مقاومت ملت ایران در هشت سال دفاع مقدس و ناکام ساختن دشمنان انقلاب در تمامى هدفهایى که به خاطر آنها جنگ را بر ملت ایران تحمیل کرده بودند و اخراج متجاوزین از شهرها و مناطق اشغالشده در نبردى بسیار نابرابر، و پایان جنگ با پیروزى سپاه اسلام، افتخار و شادمانى را در پى داشت؛ اما شرایط و فجایعى که قبل از پایان جنگ پدید آمده بود و از آن جمله قتل عام فجیع مردم حلبچه در جریان بمباران شیمیایى این شهر به وسیله هواپیماهاى عراقى و کشتار بیگناهان در بمبارانهاى وسیع مناطق مسکونى ایران و دعوت دولتهاى به ظاهر اسلامى از امریکا و اروپا براى گسیل ناوگانهاى دریایى به خلیج فارس در حمایت از صدام و منفجر ساختن هواپیماى مسافربرى ایران بر فراز خلیج فارس به وسیله نیروهاى نظامى امریکا مسائل دردناکى بودند که قلب هر مسلمان غیرتمندى را به درد مىآورد چه رسد به پاکباختهاى همچون امام خمینى که عمرش را وقف خیر و صلاح امت اسلامى و قیام براى بازیابى مجد مسلمانان کرده بود.
او از اینکه مىدید بسیارى از دولتهاى حاکم بر ممالک اسلامى على رغم خواست ملتهایشان با دشمنان کینهتوز اسلام همسو شده و به حمایت از متجاوز برخاستهاند، بشدت رنج مىبرد بویژه آنکه امام خمینى به وضوح عواقب زیانبار این حمایتها را مىدید و بارها هشدار داده بود که رو در رو قرار گرفتن با نظام اسلامى و تقویت حکام بعثى نه تنها مشکلى را از جهان اسلام حل نمىکند بلکه در آیندهاى نه چندان دور خودشان در شعلههاى آتشى که زیر خاکستر کردهاند، گرفتار خواهند شد. نمونهاى از این پیشبینى حیرتانگیز امام خمینى را در سخنرانى ایشان که هشت سال قبل از حمله صدام به کویت در تاریخ 26/ 2/ 1361 ایراد گردیده، نقل مىکنیم. امام خمینى در آن روز خطاب به کشورهاى عربى حامى صدام فرمود: (ج 16 ص 251) این حکومتهایى که در منطقه هستند یا خارج منطقه هستند توجه داشته باشند که آنها را دارند وادار مىکنند که خودشان را به هلاکت بیندازند، براى خاطر امریکا یا بلوک دیگر.
ما به آنها مکرر تنبه دادهایم که شما آلت دست ابرقدرتها هستید ... شما بدانید که اگر صدام نجات پیدا کند و قدرت به دست بگیرد، آدمى نیست که قدرشناسى از امثال شما بکند، آدمى است که جنون بزرگبینى خودش را دارد، و با این جنون با شما که با او هم همراهى کردید به جنگ برمىخیزد. (111)
همچنین امام خمینى سال پیش از این نیز در تاریخ 11/ 9/ 1360 طى سخنانى هشدار داد:
من به همه حکومتهاى منطقه نصیحت مىکنم که از پشتیبانى صدام دست بردارید و بترسید از آن روزى که خداى تبارک و تعالى بر شما غضب کند. (112)
و شگفتا که چیزى از رحلت آن مرد خدا نگذشت که این چنین شد و همانها که ایران را جنگطلب، و متجاوز را صلحطلب معرفى مىکردند، خود طعمه همان متجاوز شدند. با این تفاوت که آنها بر خلاف دولت و ملت ایران براى خاموش کردن فتنه به دامن کسانى پناه بردند و از کشورهایى یارى خواستند که آتش همه این فتنهها و آن جنگهاى گذشته و حال را همانها افروختهاند.
بىتفاوتى دولتهاى اسلامى در قبال تجاوز اسرائیل به جنوب لبنان و فجایع صهیونیستها در این کشور و سرکوبى بیرحمانه مسلمانان بپاخاسته فلسطین در سرزمینهاى اشغالى و بدتر از آن رویکرد دولتهاى عربى به سمت سازش با اسرائیل و دست کشیدن از هدف آزادسازى قدس، رنجهاى دیگرى بود که بر قلب پیر جماران سنگینى مىکرد. او از آغاز نهضتش براى رهایى سرزمینهاى اسلامى از چنگال صهیونیستها، علیه اسرائیل و حامى اصلىاش امریکا فریاد کشیده بود و به همین خاطر نیز چهارده سال به خارج از کشورش تبعید شده بود و در تمام دوران پس از پیروزى انقلاب نیز از هر گونه حمایت مادى و معنوى براى این هدف دریغ نورزیده بود. اینک مىدید در شرایطى که امواج بیدارى و اسلامخواهى در میان جوانان فلسطینى و در سطح جهان اسلام وضعیت را به زیان امریکا و اسرائیل تغییر داده است، سران دولتهاى اسلامى و سران سازمانهاى فلسطینى خود را براى امضاى سند تسلیم آماده مىکنند. اینها مسائلى بودند که غمى جانکاه بر روح امام وارد مىساختند.
در پهنه مسائل داخلى نیز شرایطى که منجر به برکنارى قائم مقام رهبرى از سوى امام خمینى (در تاریخ 8/ 1/ 68) گردید از جمله حوادث ناگوار دیگر بود. یکى از اصول مترقى قانون اساسى جمهورى اسلامى که بر اساس نظر امام خمینى در متن قانون پیشبینى و تصویب شده است: تشکیل مجلس خبرگان براى تعیین رهبر و صلاحیت رهبرى نظام اسلامى است. خبرگان جمعى از فقها و مجتهدین واجد شرایط مىباشند که در جریان انتخابات، مستقیم از سوى مردم انتخاب مىشوند و بدین ترتیب مردم در عالیترین امرِ مربوط به سرنوشت جامعه اسلامى یعنى رهبرى از طریق رأى خبرگانِ منتخبشان دخالت و نظارت دارند.
نخستین مجلس خبرگان در جلسه تیر ماه 1362، آیت الله منتظرى را به عنوان قائم مقام رهبرى برگزید. ایشان از شاگردان برجسته امام خمینى و از مجتهدانى بود که در دفاع از قیام 15 خرداد و حوادث پس از آن در متن مبارزه حضور فعال داشت و به این خاطر نیز حبسهاى طولانى رژیم شاه را همچون آیت الله طالقانى و دیگر روحانیون انقلابى پشت سر نهاده بود.
امام خمینى در آخرین نامهاى که خطاب به وى نوشت و منجر به پذیرش استعفا و برکنارى او از قائم مقام رهبرى گردید. این نکته را تصریح کرده بود که او از ابتدا با انتخاب آقاى منتظرى به عنوان رهبر آینده نظام اسلامى مخالف بوده و ایشان را فاقد طاقت لازم براى پذیرش این مسئولیت سنگین و خطیر و مشکل مىدانسته است. (113)
در این نامه تصریح شده بود که عدم موضعگیرى امام خمینى در مقابل انتخاب مجلس خبرگان به این دلیل بوده که او نمىخواسته در محدوده وظایف قانونى مجلس دخالت نماید. این نکته خود از جنبه نوع مدیریت امام خمینى بسیار حائز اهمیت است که او به قانون نظام اسلامى و رأى مردم چنان پایبند بوده است که حتى در حساسترین مسأله نیز حاضر به اعمال نظر شخصى خود نشده است هر چند که چنین دخالتى به دلیل محبوبیت و مقبولیت او نزد مردم و مسئولین نظام هیچ گونه مشکلى را پدید نمىآورد.
در ادامه همان نامه، امام خمینى ضمن ابراز علاقه به ایشان تأکیده کرده بود که مصلحت او را در این مىبیند که از تکرار اشتباهات گذشته جلوگیرى کند و بیت خود را از افراد ناصالح و رفت و آمد مخالفین نظام پاک سازد تا مردم و نظام و حوزه از نظرات فقهى ایشان استفاده کنند.
گفتنى است که امام خمینى پس از انتخاب مجلس خبرگان در مورد قائم مقام رهبرى نه تنها نظر مخالف خویش را ابراز نکرد بلکه با تمام توان به تقویت او و اصلاح نقاط ضعف پرداخت و براى کسب تجربه و آماده ساختن وى براى پذیرش مسئولیت خطیر رهبرى، بسیارى از امور مهمه را به وى محول نمود ولى متأسفانه آثار همان واقعیتِ «عدم وجود طاقت لازم براى تحمل این رسالت سنگین» بتدریج ظاهر گردید و عوامل ناصالح نفوذ کرده در بیت آیت الله منتظرى، که اعترافات تکاندهنده تلویزیونى این عوامل پرده از گذشته سوء و هدفهاى شوم بعدى آنها برداشت، از این نقطه ضعف استفاده کردند و کار را به جایى رساندند که نه تنها به نصایح حکیمانه و مشفقانه امام خمینى عمل نشد بلکه بر ادامه همان روش گذشته پافشارى شد. امام خمینى چندین بار با نامه و دیدار حضورى در مورد لزوم پاکسازى آنها و همدلى با مسئولین دلسوز نظام نصیحت کرده و هشدار داده بود.
براى درک نکات ظریف این واقعه و تلخى اثر آن در روح امام خمینى و در عین حال دریافت میزان پایبندى امام به مصالح امت اسلامى و نادیده گرفتن روابط عاطفى و شخصى در برابر هدفهاى مهمتر، نقل عین جمله امام که خطاب به نمایندگان مجلس و هیأت دولت در تاریخ 21 فروردین 1368 نوشته است، ما را بىنیاز از هر گونه تفسیر و تحلیل مىسازد:
شنیدم در جریان امر حضرت آقاى منتظرى نیستید و نمىدانید قضیه از چه قرار است. همین قدر بدانید که پدر پیرتان بیش از دو سال است در اعلامیهها و پیغامها تمام تلاش خود را نموده است تا قضیه بدین جا ختم نگردد، ولى متأسفانه موفق نشد. (114) از طرف دیگر وظیفه شرعى اقتضا مىکرد تا تصمیم لازم را براى حفظ نظام و اسلام بگیرد. لذا با دلى پر خون حاصل عمرم را براى مصلحت نظام و اسلام کنار گذاشتم. (115)
بدین ترتیب یکى از نگرانیهاى مربوط به آینده نظام اسلامى به دست با کفایت امام خمینى برطرف شد و این کارى دشوار بود که تنها از شخصیتى چون او ساخته بود. امام خمینى نه تنها در مورد دیگران مىفرمود:
انقلاب به هیچ گروهى بدهکارى ندارد. (116)
من بارها اعلام کردهام که با هیچ کس در هر مرتبهاى که باشد عقد اخوت نبستهام. (117)
چهارچوب دوستى من در درستى راه هر فرد نهفته است. (118)
بلکه در پیام معروفش به حوزههاى علمیه نوشته بود:
خدا مىداند که شخصاً براى خود ذرهاى مصونیت و حق و امتیاز قائل نیستم. اگر تخلفى از من هم سر زند مهیاى مؤاخذهام. (119)
چنانکه قبلًا اشاره شد، پیامها و سخنرانیهاى سالهاى آخر عمر امام تفاوتهایى با ادوار قبلى دارد که خود گویاى دوراندیشى و حس مسئولیت او در قبال عصر بعد از خویش است. بر خلاف بیانات و پیامها در ادوار پیشین که بیشتر ناظر بر راهنمایى مردم و مسئولین نسبت به مسائل روز جامعه و موضعگیرى در قبال مسائل مبتلا به داخل کشور و جهان اسلام بود، در پیامهاى اخیر ایشان جمعبندى مسائل گذشته و حال، و ترسیم دورنماى آینده، و بیان وظایف عمومى مسلمین در قبال مسئولیتهاى آتى به نحو بارزترى نمود دارد. به بیان دیگر امام خمینى احساس رفتن داشت و بر این اساس در سالهاى آخر سعى او این بود که مجموعه ارزشها و آرمانها و هدفهایى را که اساس نهضت براى تحقق آنها پایهریزى شده بود، یادآورى کرده و اولویتهاى نظام جمهورى اسلامى و انقلاب جهانى اسلام را بر اساس این آرمانها و ارزشها ترسیم و بازگو نماید.
امام خمینى در این پیامها با ارائه ارزیابى خویش از دستهبندیهاى موجود در داخل جامعه ایران و در سطح جهان اسلام و همچنین تحلیل نظامهاى مسلط و حاکم بر جهان معاصر کوشیده است تا راه را براى انتخاب و تشخیص آیندگان هموار سازد و وظایف هر یک از قشرها را براى شرایطى که او دیگر در میان آنها نیست، باز گوید.
امام خمینى چندین سال قبل از رحلت خویش در تاریخ 26 بهمن 1361 وصیتنامه سیاسى- الهى مفصل خود را بر همین مبنا و با همین انگیزه نوشته است. این وصیتنامه که تا کنون به زبانهاى مختلف ترجمه و چاپ شده است، (120) پیام جاوید امام و حاوى اصول اندیشه و آرمانهاى امام و راهنماى همیشگى پیروان او خواهد بود. نوشتن چنین وصیتنامهاى با چنان سطح و ابعاد، خود کارى است کمسابقه در بین فقهاى شیعه و مراجع تقلید و گویاى آگاهى عمیق امام از نیازهاى جارى و آتى جوامع اسلامى و احساس مسئولیت او در این رابطه است.
پیامهاى اخیر امام خمینى در حقیقت شرح و تفسیر او بر ارزشهاى دفاع شده در وصیتنامه ایشان و مسائل سیاسى مطرح شده در آن است. از جمله ویژگیهاى پیامهاى اخیر، تأکید امام بر ضرورت توجه مسلمین به دو نوعِ برداشت متقابل از اسلام است. او به استناد شواهد تاریخى بیشمار معتقد بود که اسلام و دیگر ادیان الهى از قرون اوّلیه تا زمان حال همواره به دو صورت کاملًا متضاد عرضه شدهاند: در یک سوى، دین و اسلامى تحریفشده است که در خدمت ستمپیشگان و استعمارگران حاکم، و به وسیله روحانىنمایان دروغین ابداع و ارائه شده است؛ و در سوى دیگر دین و اسلام حقیقى و ناب است که با نثار خون مجاهدان و تلاش بىوقفه عالمان متعهد دینى در طول تاریخ از گزند پیرایه و خرافات و تحریفها مصون مانده است. یکى از رموز موفقیت امام خمینى در به حرکت درآوردن و به قیام واداشتن جامعه اسلامى، بیان همان تقابلِ دائمى و ویژگیهاى هر یک از آن دو بوده است.
امام خمینى معتقد بود که بىتوجهى و عدم بازشناسى این واقعیت تاریخى، منشأ رخنه استعمار در ممالک اسلامى، و دور شدن مسلمین از دوران تمدن و فرهنگ پر آوازه خویش، و در نهایت گرفتار آمدن در وضعیت کنونى است که مىبینیم متأسفانه دولتهاى اسلامى که روزگارى اسلاف آنان شعارشان «الاسلام یعلو و لا یعلى علیه» (121) وَ لَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکافِرینَ عَلَى الْمُؤْمِنینَ سَبیلًا (122) بود، امروز حتى براى ادامه حیات و حفظ موجودیت مرزهاى خویش نیز دست گدایى و نیاز به سوى دشمنان اسلام و کفار و مشرکین دراز کردهاند.
امام خمینى دو نوع برداشت متفاوت از اسلام در عصر حاضر را به «اسلام ناب» و «اسلام امریکایى» تعبیر مىکرد. او معتقد بود اسلامى که در آن احکام مسلّم قرآن و سنّت پیامبر اکرم (ص) در باب مسئولیتهاى اجتماعى نادیده گرفته شوند و اسلامى که در آن ابواب جهاد و امر به معروف و نهى از منکر و عدالت اسلامى و احکام مربوط به روابط اجتماعى و اقتصادى در جامعه اسلامى متروک شوند و مسلمانان از دخالت در سیاست و سرنوشت خویش بازداشته شوند و دین در مجموعهاى از اذکار و عبادات فردى، آن هم بدون توجه به فلسفه و روح حقیقى آنها خلاصه شود، چنین اسلامى ساخته و پرداخته امریکا و وابستگان به اوست.
حضرت امام براى این تحلیل خویش دلایل تاریخى و شواهد گویایى از وضع موجود در ممالک اسلامى داشت. او بر این باور بود که استعمار نوین برآیند تلاش استعمارگران گذشته است. آنها در تلاش گذشته خود براى تغییر دین مردمِ مسلمان به وسیله اعزام میسیونها و مبلّغین مسیحى با شکست مواجه گردیدند و از آن زمان تا کنون سعى خویش را معطوف به خنثى کردن احکام مترقى اسلام و بىخاصیت کردن دین از درون نمودهاند. نتیجه آن نیز کاملًا مشهود است؛ امروز در اکثریت ممالک اسلامى نظام قانونگذارى و مجموعه قوانین موضوعه و روشهاى قضایى و سیستم حکومتى و قوانین سیاسى و اجتماعىشان وام گرفته از قوانین و روشهاى ضد دینى غرب است، که در اساس و ماهیت خود انطباقى با قوانین منبعث از وحى ندارد. اسلام امریکایى است که اجازه مىدهد فرهنگ غربى و مفاسد و هرزگیهاى آن در عمق جوامع اسلامى رخنه کند و حرث و نسل مسلمین را تهدید نماید. اسلام امریکایى است که در پناه آن حکومتهاى وابسته به بیگانگان سر کار مىآیند و به نام اسلام رو در روى مسلمانان واقعى قرار گرفته و در همان حال با اسرائیل و امریکا، دشمنان اسلام، طرح تسلیم و دوستى مىریزند.
امام خمینى در پیامهاى اخیر خویش با وضوح بیشترى بر این حقیقت پافشارى داشت که تنها راه نجات بشریت از بنبستهاى کنونى بازگشت به عصر دین و دینباورى است و یگانه راه رهایى ممالک اسلامى از وضعیت اسفبار کنونى بازگشت آنان به اسلام ناب و هویت مستقل اسلامى خویش است.
گذرى بر اعتقادات، آرمانها و هدفهاى امام خمینى:
اکنون که این مقاله در پیگیرى سیر تاریخ زندگى امام خمینى به روزهاى پایانى عمر ایشان رسیده است، جا دارد نگاهى هر چند گذرا و اشارهاى به مهمترین جنبههاى اندیشه و آرمان امام داشته باشیم. (123) بدیهى است که داشتن تصویرى روشن و کامل از مبانى عقیدتى و هدفهاى امام با مطالعه تمامى آثار قلمى و گفتارى و توجه به سیره عملى ایشان امکانپذیر خواهد بود.
امام خمینى مسلمانى شیعه مذهب و سخت معتقد به وحدت امت اسلام (قطع نظر از گرایشهاى مذهبى آنان) در مقابل استعمارگران و دشمنان اسلام بود. دعوت به وحدت، بخش مهمى از پیامها و سخنرانیهاى امام را به خود اختصاص داده است.
حضرت امام هر گونه حرکتى که به تفرقه صفوف مسلمین و بهرهبردارى و استیلاى استعمارگران بینجامد را جایز نمىشمرد. او با صدور فتاوایى منحصر به فرد، و حمایت از اعلام هفته وحدت در جهان اسلام در سالگرد تولد پیامبر اکرم (ص) و صدور پیامهاى پیاپى، راههاى عملى وحدت شیعه و سنى را ارائه مىنمود و در تمام دوران زعامتش در برابر تلاشهایى که نتیجه آنها تفرقه و جدال بین شیعه و سنى بود، به مقابله برمىخاست.
امام خمینى معتقد بود که ایمان به خداى یگانه، و اعتقاد به رسالت خاتم انبیا (ص) و ایمان به قرآن مجید به عنوان منشور ابدى هدایت، و اعتقاد به ضروریات و شعائر و احکام دینى همچون نماز، روزه، زکات، حج و جهاد محورهاى استوارى براى وحدت عملى کلیه پیروان مذاهب اسلامى در برابر مشرکین و دشمنان دین هستند.
قیام اصلاحطلبانه امام و پیامهاى او تنها به جامعه ایران و دیگر جوامع اسلامى محدود نمىشود. او معتقد بود که فطرت تمامى انسانها بر اساس گرایش به توحید و خیر و حقیقتجویى و عدالتخواهى سرشته شده است و اگر آگاهیهاى عمومى افزایش یابد و شیطان نفس اماره و شیاطین بیرونى مهار و تضعیف شوند، آحاد جامعه بشرى راه خداجویى و زیستن در محیطى آکنده از عدالت و صلح را پیشه خواهند کرد. از این رو امام خمینى در اغلب پیامهاى عمومى خویش مستضعفین و ملتهاى دربند جهان سوم را به قیام علیه مستکبرین فرا مىخواند. او در روزهاى بعد از پیروزى انقلاب اسلامى آشکارا ایده تشکیل حزب جهانى مستضعفین را مطرح نموده و از آن دفاع کرده بود. نخستین گردهماییهاى بین المللى جنبشهاى آزادیبخش در دوران زعامت امام خمینى در ایران برگزار شده بود.
امام خمینى بارها تأکید مىکرد که انقلاب اسلامى با هدفهاى سلطهگرایانه سران و هیأت حاکمه امریکا و غرب و شوروى (سابق) دشمنى دارد نه با ملتهاى این ممالک که خود قربانى استعمار نوینند. شعار امام خمینى مبارزه با ظالم و دفاع از مظلوم بود و مىفرمود:
نه ظلم به دیگران مىکنیم و نه زیر بار ظلم دیگران مىرویم. (124)
بهتر آن است که مهمترین مبانى اعتقادى امام خمینى را عیناً از پاسخ آن حضرت به سؤال خبرنگار روزنامه تایمز لندن که از اعتقادات ایشان سؤال کرده بود، نقل کنیم:
اعتقادات من و همه مسلمین همان مسائلى است که در قرآن کریم آمده است و یا پیامبر اسلام (ص) و پیشوایان بحق بعد از آن حضرت بیان فرمودهاند که ریشه و اصل همه آن عقاید- که مهمترین و با ارزشترین اعتقادات ماست- اصل توحید است. مطابق این اصل، ما معتقدیم که خالق و آفریننده جهان و همه عوالم وجود و انسان تنها ذات مقدس خداى تعالى است که از همه حقایق مطلع است و قادر بر همه چیز است و مالک همه چیز. این اصل به ما مىآموزد که انسان تنها در برابر ذات اقدس حق باید تسلیم باشد و از هیچ انسانى نباید اطاعت کند مگر اینکه اطاعت او اطاعت خدا باشد؛ و بنا بر این هیچ انسانى هم حق ندارد انسانهاى دیگر را به تسلیم در برابر خود مجبور کند. و ما از این اصل اعتقادى، اصل آزادى بشر را مىآموزیم که هیچ فردى حق ندارد انسانى و یا جامعه و ملتى را از آزادى محروم کند، براى او قانون وضع کند، رفتار و روابط او را بنا به درک و شناخت خود که بسیار ناقص است و یا بنا به خواستهها و امیال خود تنظیم نماید. و از این اصل ما نیز معتقدیم که قانونگذارى براى بشر تنها در اختیار خداى تعالى است، همچنان که قوانین هستى و خلقت را نیز خداوند مقرر فرموده است. و سعادت و کمال انسان و جوامع تنها در گرو اطاعت از قوانین الهى است که توسط انبیا به بشر ابلاغ شده است و انحطاط و سقوط بشر به علت سلب آزادى او و تسلیم در برابر سایر انسانهاست و بنا بر این بنا، انسان باید علیه این بندها و زنجیرهاى اسارت و در برابر دیگران که به اسارت دعوت مىکنند قیام کند و خود و جامعه خود را آزاد سازد تا همگى تسلیم و بنده خدا باشند. و از این جهت است که مبارزات اجتماعى ما علیه قدرتهاى استبدادى و استعمارى آغاز مىشود و نیز از همین اصل اعتقادى توحید، ما الهام مىگیریم که همه انسانها در پیشگاه خداوند یکسانند. او خالق همه است و همه مخلوق و بنده او هستند. اصل برابرى انسانها و اینکه تنها امتیاز فردى نسبت به فرد دیگر بر معیار و قاعده تقوا و پاکى از انحراف و خطاست؛ بنا بر این با هر چیزى که برابرى را در جامعه بر هم مىزند و امتیازات پوچ و بىمحتوا را در جامعه حاکم مىسازد باید مبارزه کرد. (125)
امام خمینى مىفرمود:
در اسلام معیار، رضایت خداست و نه شخصیتها. ما شخصیتها را با حق مىسنجیم، و نه حق را با شخصیتها. معیار، حق و حقیقت است. (126)
حضرت امام فطرت انسانها را مخمّر بر عشق به کمال مطلق مىدانست که منحصر به ذات بارى تعالى است و اوست که منشأ همه کمالات و قدرتهاست. امام خمینى همواره به پیروانش تذکر مىداد:
عالم محضر خداست. در محضر خدا معصیت خدا نکنید. (127)
از هیچ کس نترسید الّا خدا و به هیچ کس امید نبندید الّا خداى تبارک و تعالى. (128)
حضرت امام فلسفه بعثت انبیا را در هدایت انسانها به سوى معرفت اللَّه و به فعلیت رساندن قواى کمالجوى آدمى و نفى ظلمتها و اصلاح جامعه و ایجاد قسط و عدالت مىدانست و مىفرمود:
بعثت براى این است که اخلاق مردم را، نفوس مردم را، ارواح مردم را و اجسام مردم را، تمام اینها را از ظلمتها نجات بدهد، ظلمات را بکلى کنار بزند و به جاى او نور بنشاند. (129)
او مىگفت:
غیر حق تعالى نور نیست، همه ظلمتاند. (130)
امام خمینى اسلام را ختم ادیان الهى و عالیترین و جامعترین مکتب هدایت مىدانست. او تأکید مىکرد:
اسلام در اعلا مرتبه تمدن است. (131)
در اسلام یک قانون است و آن قانون الهى. (132)
او اسلام را دین عبادت و سیاست مىدانست و مىفرمود:
اسلام خود از پایهگذاران تمدن بزرگ در جهان بوده است. (133)
او به پیروانش سفارش مىکرد:
مبادا قرآن مقدس و آیین نجاتبخش اسلام را با مکتبهاى غلط و منحرف کنندهاى که از فکر بشر تراوش کرده است خلط نمایید. (134)
او مىگفت:
مشکل بزرگ مسلمین این است که قرآن کریم را کنار گذاشتهاند و تحت لواى دیگران درآمدهاند. (135)
حضرت امام مىفرمود:
تشیع که مکتبى است انقلابى و ادامه اسلام راستین پیامبر (ص) است همچون خود شیعیان، همیشه مورد حملات ناجوانمردانه مستبدین و استعمارگران بوده است. (136)
او درباره هدف و انگیزههاى مبارزه و قیامش بارها تأکید مىکرد که تمام مقصد اسلام است. (137) امام خمینى انقلاب اسلامى را پرتوى از قیام جاودانه امام حسین (ع) در روز عاشورا مىدانست که براى نجات دین از چنگال تحریفگران ستمگر برپا شده بود. او تأکید مىکرد که:
اسلام براى ملیت خاصى نیست و ترک، فارس، عرب و عجم ندارد. اسلام متعلق به همه است و نژاد و رنگ، قبیله و زبان در این نظام ارزش ندارد. (138)
همه برادر و برابرند؛ فقط و فقط کرامت در پناه تقوا و برترى و به اخلاق فاضله و اعمال صالحه است. (139)
امام خمینى شهادت در راه خدا را عزت ابدى، فخر اولیا، کلید سعادت و رمز پیروزى مىنامید و شهادت طلبى را نتیجه عشق به خدا مىدانست و درباره ارزش شهادت و ماهیت آن مىفرمود:
چه غافلند دنیاپرستان و بیخبران که ارزش شهادت را در صحیفههاى طبیعت جستجو مىکنند و وصف آن را در سرودهها و حماسهها و شعرها مىجویند و در کشف آن از هنرِ تخیل و کتابِ تعقل مدد مىخواهند. و حاشا که حل این معما جز به عشق میسر نگردد. (140)
او با چنین منطقى بود که مىفرمود:
به شما برادران مؤمن عرض مىکنم اگر ما با دست جنایتکار امریکا و شوروى از صفحه روزگار محو شویم و با خون سرخ شرافتمندانه با خداى خویش ملاقات کنیم، بهتر از آن است که در زیر پرچم ارتش سرخ شرق و سیاه غرب زندگى اشرافى مرفه داشته باشیم. (141)
امام خمینى فیلسوفى الهى، عارفى ربانى، فقیهى اصولى و مرجع تقلید مردم و در عین حال رهبر انقلاب اسلامى و بنیانگذار جمهورى اسلامى در ایران بود. او با مبانى فلسفه غرب آشنا و بر مبانى و مباحث منطق و فلسفه اسلامى در هر دو گرایش مشائى و اشراقى آن تسلط کامل داشت. شاید بتوان گفت که بینش فلسفى امام تا حدودى متمایل به فلسفه شهودى و اشراقى نزدیک به سبک تلفیقى حکیم متأله مرحوم ملا صدرا- البته با تفاوتها و امتیازاتى- بود. امام خمینى بیش از پانزده سال فلسفه را در سطوح عالیه تدریس کرده بود. حضرت امام فلسفه را به منزله راهى براى شناخت مرحله و مرتبهاى از حقایق وجود و موجودات پى مىگرفت و از این رو نگاه فلسفى وى به حقیقت هستى و وحدت وجود و مراتب آن بشدت متأثر از مکتب عرفانى او بود.
عرفان امام خمینى مبتنى بر آیات قرآنى، احادیث بزرگان دین و آموختههاى کُمّل اولیاى خدا و در چهارچوب شرع مطهر اسلام بود. او با تصوّف منفى که دین و آیین را در ذکر و ورد منحصر کرده و گوشهگیرى و پرهیز از انجام مسئولیتهاى سیاسى و اجتماعى را ترویج نماید بشدت مخالف بود. او معتقد بود که خودشناسى اساس خداشناسى است و تهذیب نفوس آدمیان از رذایل و مفاسد اخلاقى و کسب فضیلتها شرط لازم براى نیل به معرفت حق است و نیل به معرفت حقیقى و مقامات عالى معنوى جز با پیمودن طریقى که انبیاى عظام و حجتهاى خدا در زمین آموخته و پیمودهاند ممکن نیست. از این رو امام خمینى روشها و ریاضتهایى که از چهارچوب شرع انور و دستورات دینى خارج باشد را جایز نمىشمرد و از مقدسمآبى و تقدّسفروشى و عرفان ریایى بیزار بود.
امام خمینى معتقد بود که در پهنه خطرخیز جهاد اکبر و سیر و سلوک، و در وادى اسفار اربعه باید از مرشدان حقیقى و اصحاب واقعى کشف و کرامت، نه مدعیان حرفهاى و دروغین آن، مدد جست و به ولایت عظمى چنگ زد که سفینه نجات است و هر چه از غیر این طریق رسد همه گمراهى است. نَفْس مهذّب و روح متعالى و گذر موفق امام خمینى از مراحل عملى سیر و سلوک معنوى، خود بهترین گواه بر حقانیت این راه است. امام خمینى در این مسیر بدان پایه از مقامات معنوى و درک شهودى نایل گشته و فانى در خدا بود که حتى در مقابل ادعاى «انا الحق» حلّاجها نیز برمىآشفت، نه بدان جهت که سادهاندیشانِ بیگانه از عرفان تکفیرشان کرده بودند بلکه بدان سبب که آنان در پهنه وجود جز حق را نیز مىدیدند و دعوى «انیّت» و وجود واسطه داشتند. در حالى که از دید امام، تنها حق تعالى نور است و غیر او همه ظلمتند و ظلمت عدم النّور است و عدم را وجودى نیست و هستى همه جلوه حق است و جز او چیزى نیست.
امام خمینى علاوه بر تسلط عمیق به فلسفه و عرفان و تفسیر و اخلاق و کلام اسلامى، مجتهدى برجسته در فقه و اصول بود و بیش از سى سال فقه و اصول را در سطح عالى آن تدریس کرده بود. هم اکنون علاوه بر کتابهاى متعدد فقهى و اصولى تألیف شده به وسیله امام، دهها دوره درس ایشان نیز که توسط شاگردانش تقریر گردیده، موجود مىباشند. (142) از ویژگیهایى که براى مکتب فقهى امام برشمردهاند آنکه او براى فقه و اصول اصالتى ویژه قائل بود و از آمیزش برداشتهاى کلامى و فلسفى و عرفانى با احکام فقهى در مرحله استنباط احکام پرهیز داشت. امام خمینى پویایى فقه و اصول را لازمه نگرش اجتهادى مىدانست و معتقد بود که عنصر زمان و مکان نقشى بس تعیینکننده در اجتهاد دارند و نادیده گرفتن آن به ناتوانى در درک و پاسخگویى به مسائل مستحدثه و نیازهاى روز منتهى خواهد شد. او در عین حال معتقد بود که پویایى فقه هر گز به معناى بىثبات کردن روش استنباط و اجتهاد مصطلح نیست. از این رو در توصیههایش به حوزههاى علمیه بر پایبندى به فقه سنتى به معناى حفظ اسلوب و روشهاى اسلاف صالحه در استنباط احکام تأکید مىورزید و تخطى از آن را زمینهساز بدعتها، و آفت و خطرى بزرگ مىدانست. (143) حضرت امام اصلاح و تحول در حوزههاى علمیه را در همین چهارچوب مىخواست و خود از پیشگامان آن محسوب مىشد. او با صدور فتاواى انقلابى راه را بر تغییر زاویه دید مجتهدین و بسط آن به پهنه مسائل حیاتى و اساسى جامعه و احیاى ابواب فراموششده فقه فراهم ساخت و دخالت اجتنابناپذیر عنصر زمان و مکان در اجتهاد را عملًا اثبات نمود. (144)
امام خمینى مىفرماید:
حکومت در نظر مجتهد واقعى فلسفه عملى تمامى فقه در تمامى زوایاى زندگى بشریت است، حکومت نشان دهنده جنبه عملى فقه در برخورد با تمامى معضلات اجتماعى و سیاسى و نظامى و فرهنگى است، فقه، تئورى واقعى و کامل اداره انسان از گهواره تا گور است. (145)
بر مبناى چنین دیدگاهى بود که امام خمینى نظریه «تشکیل حکومت اسلامى بر اساس ولایت فقیه در زمان غیبت» را مطرح، و براى تحقق آن سالها مجاهده کرد. هر چند که نظریه ولایت فقیه، صرف نظر از اختلاف آرایى که در محدوده اختیارات ولىّ فقیه وجود داشته است، اجمالًا مورد اتفاق آراى فقهاى شیعه بوده است؛ ولى به دلیل فراهم نبودن شرایط در گذشته، ابعاد آن به طور مبسوط مورد بحث قرار نگرفته و زمینه تحقق عملى آن نیز فراهم نگردیده بود. از این رو امام خمینى نخستین کسى است که پس از قرنها موفق به تشکیل حکومت دینى بر اساس رهبرى مجتهد واجد شرایط گردید که از جمله شرایط آن: تهذیب و صیانت نفس، تدبیر و مدیریت و کاردانى در اداره جامعه، شجاعت و عدالت و کارشناس و مجتهد بودن در احکام الهى مىباشد.
امام مىفرمود: حکومت اسلامى، حکومت قانون الهى بر مردم است. (146)
در بینش امام، حکومت اسلامى صرف نظر از تفاوتهاى ماهوى در هدفها و آرمانها، از نظر تشکیلات و ارکان نیز تفاوتهاى اساسى با نظامهاى سیاسى معاصر دارد. در این نظریه «اکثریت» بر مدار «حق» مشروعیت مىیابد و به تبع آن، وجوب اعمال ولایت منوط به فراهم بودن شرایط آن و از آن جمله پذیرش عمومى مردم است که در جریان انتخاب طبیعىِ مستقیم و یا از طریق انتخاب خبرگانِ منتخب ملّت، جلوهگر مىشود. (147)
بنا بر این، پیوند رهبرى و حکومت اسلامى با مردم به طور طبیعى پیوندى عمیق و اعتقادى است و بدین سبب بود که امام خمینى یکى از مردمىترین نوع حکومتها را پایهریزى و رهبرى کرد. در این حکومت بر خلاف همه نظامهاى سیاسى موجود جهان، مردم پس از تعیین رهبر و برگزارى انتخابات، از خود سلب مسئولیت نکرده و به خود وانهاده نمىشوند؛ بلکه حضور آنان در صحنه اداره جامعه اسلامى و مشارکت در سرنوشت نظام اسلامى، به عنوان یک تکلیف شرعى تضمین مىشود. از نظر امام خمینى حکومت اسلامى پایهاش بر عشق و اعتماد متقابل مردم و رهبرى صالح است و لذا مىفرمود:
اگر یک فقیهى در یک مورد دیکتاتورى بکند، از ولایت مىافتد. (148)
رهبر و رهبرى در ادیان آسمانى و اسلامِ بزرگ چیزى نیست که خودبخود ارزش داشته باشد، و انسان را خداى نخواسته به غرور و بزرگاندیشىِ خود وادارد. (149)
با چنین دیدگاهى بود که امام خمینى مىفرمود:
اگر به من بگویند خدمتگزار، بهتر از این است که بگویند رهبر. رهبرى مطرح نیست، خدمتگزارى مطرح است. اسلام، ما را موظف کرده که خدمت بکنیم. (150)
من با مردم ایران برادر هستم و خود را خادم و سرباز آنان مىدانم. (151) در اسلام یک چیز حکم مىکند و آن قانون است. زمان پیغمبر هم قانون حکم مىکرد. پیغمبر مجرى بود. (152)
امام خمینى خطاب به دولتهایى که خود را فرمانفرما و برتر از مردم مىدانند، مىفرمود:
دولتها اقلیتى هستند که باید براى خدمت این ملت باشند. و اینها نمىفهمند که دولت خدمتگزار ملت باید باشد، نه حاکم بر ملت. (153) آگاهى مردم و مشارکت و نظارت و همگامى آنها با حکومت منتخب خودشان، خود بزرگترین ضمانت حفظ امنیت در جامعه خواهد بود. (154)
تفاوت این نظریه در باب حکومت و امنیت ملى و اجتماعى با نظریهاى که حتى در دموکراتترین نظامهاى سیاسى، دولت و حکومت را تنها در پهنه «قدرت» و ابزار و لوازم آن تعریف مىکند و بر همین مبنا نیز مهمترین رکن امنیت اجتماعى را در قوّه قهریه مىنگرد، آشکار است. امام خمینى مىفرمود:
یک قدرت بزرگ وقتى پایگاه ملى ندارد، این قدرت نمىتواند بایستد. (155)
فروپاشى نظام به ظاهر قدرتمند کمونیسم از یک سو، و ادامه حیات و افزایش ثبات نظام جمهورى اسلامى در ایران على رغم دشمنى بزرگترین قدرتهاى موجود جهان و تحمیل جنگ هشت ساله از سوى دیگر، خود بهترین سند و گواه بر حقانیت نظریه امام خمینى است.
بدیهى است که دیدگاه امام خمینى درباره حکومت اسلامى و نقش و جایگاه مردم در آن هیچ ربطى به «ناسیونالیسم» مصطلح در فرهنگ سیاسى جهان ندارد؛ بلکه دقیقاً بر ضد آن است. ناسیونالیسم آن گاه که به عنوان یک ایدئولوژى ظاهر مىشود، صرف نظر از ناتوانى در عمل، منتهى به نظامى ضد ارزشى مىشود، چرا که در چنین نگرشى اگر پندارهاى ناسیونالیستىِ هر ملتى به منزله حقیقتهاى قابل دفاع معرفى شوند، به معناى آن است که حقایق و ارزشهاى ثابت وجود ندارند و به تعداد ملیتها و مرزبندیهاى جغرافیایى و سیاسى در حال تغییر، تفسیر حقایق و ارزشها و مقولههایى همچون: عدالت، صلح و آزادى نیز متعدد و متغیر و متضاد خواهند بود. طبیعى است که در چنین شرایطى، ملتى که به هر دلیلى از ابزار قدرت بیشترى برخوردار است، تحمیل سلطه خود بر ملتهاى ضعیفتر را حق مشروع خود مىداند؛ زیرا که ناسیونالیسم افراطى چیزى جز اعتقاد به برترى نژاد یا رنگ و زبان و موقعیت جغرافیایى و تاریخى نیست. امام خمینى به استناد شواهد تاریخى معتقد بود که ترویج «قومیت و ملیتگرایى» و ایجاد نهضتهایى به نام پانعربیسم، پانترکیسم، پانایرانیسم و امثال آن در جهان سوم و ممالک اسلامى، نتیجه مطالعات و تلاش استعمارگران براى تجزیه ممالک و اختلافافکنى و تحمیل سلطه بر آنان بوده است. او مىفرمود:
نقشه قدرتهاى بزرگ و وابستگان آنها در کشورهاى اسلامى این است که این قشرهاى مُسْلم را که خداى تبارک و تعالى بین آنها اخوَّت ایجاد کرده است، و مؤمنون را به نام اخوَّت یاد فرموده است از هم جدا کنند، و به اسم ملت ترک، ملت کرد، ملت عرب، ملت فارس از هم جدا کنند بلکه با هم دشمن کنند. و این درست بر خلاف مسیر اسلام است و مسیر قرآن کریم. (156)
و این چنین بود که امام خمینى فرموده است:
نهضت ما اسلامى است قبل از آنکه ایرانى باشد. (157)
در دیدگاه امام خمینى استقرار صلح واقعى در جهان با وجود قدرتهاى سلطهگرِ مستکبر و پذیرش موجودیت و سُلطه آنان خیالى خام بیش تلقى نمىشد. او مىفرمود:
سلامت و صلح جهان بسته به انقراض مستکبرین است؛ و تا این سلطهطلبان بىفرهنگ در زمین هستند، مستضعفین به ارث خود که خداى تعالى به آنها عنایت فرموده است نمىرسند. (158) آن روز مبارک است بر ما که سلطه جهانخواران بر ملت مظلوم ما و بر سایر ملتهاى مستضعف شکسته شود؛ و تمام ملتها سرنوشت خودشان را به دست خودشان بگیرند. (159) امریکا ممکن است ما را شکست دهد ولى نه انقلاب ما را و به همین دلیل است که من به پیروزى خودمان اطمینان دارم. دولت امریکا مفهوم شهادت را نمىفهمد. (160)
امام خمینى درباره ماهیت دولت غاصب اسرائیل و منشأ آن مىفرمود:
امریکا این تروریست بالذات دولتى است که سرتاسر جهان را به آتش کشیده و هم پیمان او صهیونیست جهانى است که براى
رسیدن به مطامع خود جنایاتى مرتکب مىشود که قلمها از نوشتن و زبانها از گفتن آن شرم دارند. (161)
اسرائیل از نظر اسلام و مسلمین و تمامى موازین بین المللى، غاصب و متجاوز است. (162)
من طرفدارى از طرح استقلال اسرائیل و شناسایى او را براى مسلمانان یک فاجعه و براى دولتهاى اسلامى یک انفجار مىدانم. (163)
امام خمینى پس از پیروزى انقلاب، آخرین جمعه ماه مبارک رمضان را به عنوان «روز قدس» نامگذارى کرد و از تمام مسلمانان جهان خواست تا وقتى که قدس در چنگال دشمنان اسلام است، همهساله در این روز با برپایى تظاهرات و دیگر روشها همبستگى خود را با مبارزین فلسطینى اعلام دارند.
امام خمینى تنها راه نجات قدس را تکیه بر ایمان به خدا و روى آوردن به مکتب شهادت و جهاد مسلحانه تا محو کامل اسرائیل مىدانست.
امام خمینى درباره کمونیسم فرموده است:
از اول پیدایش کمونیسم مدعیان آن دیکتاتورترین و قدرتطلب و انحصارطلبترین حکومتهاى جهان بوده و هستند. (164)
او درباره پیشرفتهاى دنیاى غرب گفته است:
ما پیشرفتهاى دنیاى غرب را مىپذیریم، ولى فساد غرب را که خود آنان از آن ناله مىکنند، نه. (165)
تربیت غرب انسان را از انسانیت خودش خلع کرده. (166)
ما با تمدن مخالف نیستیم، با تمدن صادراتى مخالفیم. (167)
ما تمدنى را مىخواهیم که بر پایه شرافت و انسانیت استوار باشد. (168)
حضرت امام بر نقش زیربنایى فرهنگ تأکید مکرر داشت و مىفرمود:
فرهنگْ مبدأ همه خوشبختیها و بدبختیهاى ملت است. (169)
آن چیزى که ملتها را مىسازد فرهنگ صحیح است. (170)
شکم و نان و آب میزان نیست، عمده شرافت انسانى است. (171)
بشر تا در سایه مسلسل و توپ و تانک مىخواهد ادامه حیات بدهد، نمىتواند انسان باشد، نمىتواند به مقاصد انسانى برسد. (172)
شما کوشش کنید که با بیان و قلم مسلسلها را کنار بگذارید و میدان را به قلمها و به علمها و به دانشها واگذار کنید. (173)
امام خمینى هنر در خدمت استعمار و استثمار و «هنر براى هنر» را منفى و فاقد هر گونه ارزشى مىدانست و مىفرمود:
هنر در عرفان اسلامى ترسیمِ روشن عدالت و شرافت و انصاف، و تجسیم تلخکامى گرسنگانِ مغضوبِ قدرت و پول است. (174)
امام خمینى در وادى تعلیم و تربیت عملًا و نظراً استادى نمونه بود. او با روشهاى تربیتى خویش موفق شده بود جامعهاى را پیشگام نهضت بزرگ دینى سازد که قبل از آن به واسطه خیانت دودمان پهلوى و غربزدگان وابسته به آن، فرهنگ و ارزشهایش پایمال شده و به بىتفاوتى گراییده بود. نقل کردهاند که در جریان قیام 15 خرداد سال 1342 در آن شرایط اسفبار اجتماعى و پر از اختناق، دوستانش گفته بودند با کدام نیرو و امید قصد قیام و تشکیل حکومت عدل دارید؟ او به گهواره کودکى اشاره کرده بود. (175) و شگفت آنکه پانزده سال بعد، نقشآفرینان اصلى صحنههاى قیام را دانشآموزان و جوانان مسلمان ایرانى تشکیل مىدادند.
امام خمینى مراقبت از نفس و تهذیب دائمى آن از آلودگى هواهاى نفسانى و شیطانى، در تمام ادوار زندگى را لازمه نیل به کمال حقیقى مىدانست و معتقد بود که تربیت مىبایست از دوران کودکى و حتى دوران زندگى جنینى به وسیله مراقبتهاى مادر مورد توجه قرار گیرد و لذا مىفرمود:
هیچ شغلى به شرافت مادرى نیست. (176)
اول مدرسهاى که بچه دارد، دامن مادر است. (177)
امام به مربیان جامعه مىگفت:
توجه کنید که دوره مدارس مهمتر از دانشگاه است، چرا که رشد عقلى بچهها در این دوره شکل مىگیرد. (178)
معلم امانتدارى است غیر همه امانت [دار] انسان امانت اوست. (179)
همه سعادتها و همه شقاوتها انگیزهاش از مدرسههاست، و کلیدش دست معلمین است. (180)
امام خمینى معلمى را شغل انبیا؛ و مهمترین وظیفه معلم را- صرف نظر از آموزش علوم رسمى- هدایت جامعه به سوى اللَّه مىدانست.
امام، انسان را عصاره همه موجودات عالم مىنامید و مىگفت:
انسان ... اعجوبهاى است که از او یک موجود الهى ملکوتى ساخته مىشود و یک موجود جهنمى شیطانى. (181)
امام مىفرمود:
با تربیت انسان، عالَم اصلاح مىشود. (182)
او تربیت و تزکیه را مقدم بر تعلیم و آموزش مىدید و معتقد بود که دانش با همه شرافتش آن گاه که توأم با تزکیه نفس نباشد، همچون ابزارى در خدمت هدفهاى شیطانى به کار گرفته خواهد شد و مىفرمود:
اگر علم در یک قلب فاسد وارد شد، در یک مغز فاسد از جهت اخلاق وارد شد، ضررش بیشتر از نادانى است. (183)
یکى از مهمترین دستاوردهاى نهضت امام خمینى در ایران، بازیابى نقش زنان در پهنه فعالیتهاى اجتماعى بود. به جرأت مىتوان
ادعا کرد در هیچ برههاى از تاریخ ایران، زنان مسلمان ایرانى بدین پایه از آگاهیهاى عمومى و سیاسى نرسیده و در سرنوشت کشور خویش دخالت داده نشدهاند. در دوران اوجگیرى قیام مردم علیه شاه، زنان در همه صحنهها دوشادوش و حتى در مواردى پیشاپیش صفوف مردان حرکت مىکردند. در طول جنگ تحمیلى عراق، نقشى که زنان مسلمان در تدارک امکانات براى جبهههاى نبرد و تشویق برادران و همسران خود براى دفاع از اسلام و انقلاب و حتى مشارکت در امور تدارکاتى خطوط مقدم جبهه ایفا کردند، در تاریخ جنگهاى معاصر بىسابقه است.
هماکنون نیز زنان در جامعه ایران، همدوش مردان در فعالیتهاى اجتماعى و امور آموزش و پرورش، دانشگاهها، امور درمانى و بهداشتى و ادارات دولتى و دیگر پهنهها مشارکت چشمگیر دارند؛ در حالى که قبل از پیروزى انقلاب اسلامى به دلیل فضاى آلوده و نامساعدى که رژیم شاه در کشور به وجود آورده بود، اکثریت زنان مسلمان جامعه، ناگزیر به چهار دیوارى خانهها پناه برده و بسیارى از دختران بخصوص در شهرستانها و روستاها از نعمت تحصیل محروم بودند و آن دسته که در شهرهاى بزرگ امکان شرکت در فعالیتهاى اجتماعى را یافته بودند، در برابر هجوم فرهنگ بىبند و بارى در شرایطى بسیار دشوار از شرافت و عفاف خویش دفاع مىکردند و بسیارى نیز ناگزیر از ترک شغل و تحصیل مىشدند.
تحول پدید آمده در جامعه زنان ایرانى، بیش از هر چیز نتیجه نگرش امام خمینى به شخصیت و منزلت زن و دفاع او از حقوق زنان بود. امام خمینى مىفرمود:
در نظام اسلامى، زن همان حقوقى را دارد که مرد دارد، حق تحصیل، حق کار، حق مالکیت، حق رأى دادن، حق رأى گرفتن. (184)
از نظر حقوق انسانى، تفاوتى بین زن و مرد نیست. زیرا که هر دو انسانند و زن حق دخالت در سرنوشت خویش را همچون مرد دارد. (185)
امام مىفرمود:
آنچه اسلام با آن مخالف است و آن را حرام مىداند فساد است، چه از طرف زن باشد و چه از طرف مرد. (186)
ما مىخواهیم زن به مقام والاى انسانیت خودش باشد نه مَلعَبه. (187) ... اسلام نمىخواهد که زن به عنوان یک شىء و یک عروسک در دست ما باشد. اسلام مىخواهد شخصیت زن را حفظ کند و از او انسانى جدى و کارآمد بسازد. (188)
زن مانند مرد آزاد است که سرنوشت و فعالیتهاى خود را انتخاب کند. (189)
آزادى به شکل غربى آن، که موجب تباهى جوانان و دختران و پسران مىشود، از نظر اسلام و عقل محکوم است. (190)
توصیهها و جهتگیرى مواضع اقتصادى امام خمینى عموماً بر پایه اجراى عدالت و اولویت دادن به حقوق محرومین و مستضعفین جامعه بود. (191) او خدمت به محرومین را بالاترین عبادت مىنامید و آنان را ولى نعمت خود و جامعه مىدانست. بیشترین سفارش امام خمینى به کارگزاران نظام اسلامى، سفارش رسیدگى به مستمندان و پرهیز از خوى کاخنشینى بود. او معتقد بود که دولت و کارگزاران و مدیران، خادمین ملتند و خادم، حق ندارد امکاناتى برتر از عامه مردم بخواهد. امام مىفرمود:
یک موى سر این کوخنشینان و شهیددادگان به همه کاخ و کاخنشینان جهان شرف و برترى دارد. (192)
آنهایى تا آخر خط با ما هستند که درد فقر و محرومیت و استضعاف را چشیده باشند. (193)
آن روزى که دولت ما توجه به کاخ پیدا کرد، آن روز است که باید ما فاتحه دولت و ملت را بخوانیم. (194)
از صفات برجسته امام خمینى آن بود که سخنش تماماً از سر اعتقاد و صداقت بود و خود قبل از دیگران بدان عمل مىکرد. زندگى و معیشت امام خمینى نمونهاى کامل از زهد و قناعت و سادهزیستى بود و این شیوه، تنها مربوط به دوران قبل از مرجعیت و رهبرى او نمىشد؛ بلکه معتقد بود رهبر مىبایست زندگىاش همسان معمولىترین اقشار جامعه و حتى پایینتر از آن باشد. او در تمام دوره عمرش به زندگى زاهدانه پایبند بود. با آنکه خاطرات مستند و فراوانى از این جنبه زندگى امام گفته و منتشر شده است (195) که نقل آنها کتابى قطور مىطلبد؛ اما هنوز ابعاد پایبندى او به زهد و سادهزیستى در زندگى، بسیار ناشناخته باقى مانده است.
در بیان سادهزیستى امام خمینى و اعتقاد او به لزوم احتیاط کامل در صرف بیت المال، همین بس که بنا به نظر و تأیید امام، در اصل 142 قانون اساسى جمهورى اسلامى، دیوان عالى کشور موظف شده است تا دارایى رهبر و مسئولین رده بالاى نظام اسلامى، قبل و بعد از تصدى مسئولیتها را رسیدگى کند تا بر خلاف حق، چیزى افزایش نیافته باشد. امام خمینى نخستین کسى بود که صورت و مشخصات دارایى ناچیز خویش را در تاریخ 24 دى ماه 1359 براى دیوان عالى ارسال نمود. بلافاصله پس از رحلت امام، فرزند ایشان طى نامهاى که در روزنامهها نیز منتشر شد (196) از قوه قضاییه خواست تا داراییهاى امام را بر طبق قانون اساسى مجدداً رسیدگى کند.
نتیجه بررسى در تاریخ 11 تیر ماه 1368 طى بیانیهاى از سوى رئیس دیوان عالى کشور منتشر شد. (197) در این بیانیه تصریح شده بود نه تنها بر دارایى غیر قابل ذکر امام چیزى افزون نشده بلکه قطعه زمین موروثى از پدر در خمین، در زمان حیات امام و به دستور ایشان به مستمندان محل واگذار گردیده و از ملک ایشان خارج شده است. (198)
تنها ملک غیر منقول امام خمینى، منزل قدیمى ایشان در قم است که از زمان تبعید امام در سال 1343 عملًا این منزل در اختیار اهداف نهضت و مرکز تجمع طلاب و مراجعین مردمى بوده و هست و عملًا جنبه شخصى ندارد. در صورت دارایى مذکور- که در سال 1359 تنظیم شده و در زمان رحلت پس از بررسى قانونى، رسماً اعلام شد که به جز کاهش تغییرى نکرده است- قید شده بود که به جز تعدادى کتاب، اثاثیه شخصى ندارد، مختصر وسایل اولیه و مستعملى که در خانه ایشان براى گذران زندگى ساده او موجود است، متعلق به همسرشان مىباشد، دو قطعه قالى مستعملِ موجود ملک شخصى نیست و باید به سادات نیازمند بدهند، وجه نقد شخصى ندارد اگر چیزى هست مربوط به وجوهات شرعى است که مردم براى مصارف شرعى در اختیار مرجع خود گذاشتهاند که باید به مصارف خود برسد و ورثه را در آن حقى نیست. بدین ترتیب، دارایى بر جاى مانده از مردى که قریب نود سال عمر خود را در کمال محبوبیت گذرانده بود، شامل عینک، ناخنگیر، شانه، تسبیح، قرآن و سجاده نماز و عمامه و لباس روحانى او و کتابهایى در معارف دینى بود.
اینها فهرست دارایى کسى است که نه تنها رهبر یک کشور نفتخیز و غنى چند ده میلیونى بود؛ بلکه بر میلیونها قلوب مردم حکومت مىکرد. همان مردمى که وقتى امام فرمان بسیج براى دفاع از اسلام و انقلاب مىداد، صفهاى طویل داوطلبان شهادت تشکیل مىدادند، همان مردمى که وقتى خبر بیمارى قلبى امام انتشار یافت، با نوشتن نامه و با حضور در جلو بیمارستان خواستار اهداى قلب خویش بودند. (199) رمز این همه محبوبیت را باید در همان ایمان راستین و زهد و صداقتها جستجو کرد.
امام خمینى در زندگى، سخت معتقد به برنامهریزى و نظم و انضباط بود. ساعات مشخصى از شبانه روز را به عبادت و ذکر حق و قرائت قرآن و دعا و مطالعه مىپرداخت. قدم زدن و در همان حال ذکر خدا گفتن و اندیشیدن جزئى از برنامه روزانهاش بود. او در حالى که عمرش به نود سال نزدیک شده بود، هنوز یکى از پرکارترین رهبران سیاسى جهان به شمار مىرفت که نشاط خدمت در راه تعالى جامعه اسلامى و حلّ مشکلات آن را هیچ گاه؛ حتى در سهمگینترین حوادث از دست نمىداد. علاوه بر مطالعه روزانه اهمّ اخبار و گزارشات مطبوعات رسمى کشور و مطالعه دهها بولتن خبرى و گوش دادن به اخبار رادیو و تلویزیون داخلى، او در چندین نوبت در شبانهروز تحلیلها و خبرهاى رادیوهاى بیگانه فارسى زبان را گوش مىداد تا شخصاً در جریان روند تبلیغات دشمنان انقلاب قرار گیرد و راههاى مقابله با آن را اندیشه کند. فعالیتهاى متراکم روزانه و تشکیل جلسات با مسئولین نظام اسلامى موجب نمىشد تا ارتباط با قشرهاى مردم عادى را به عنوان اصلىترین سرمایههاى نهضت اسلامى نادیده بگیرد. در دو جلد کتاب محضر نور، (200) مشخصات بیش از 3700 دیدار او با مردم تنها در سالهاى پس از پیروزى انقلاب آورده شده است که خود بیانگر گوشههایى از رابطه عمیق امام با مردم عصر خویش است. او هیچ تصمیمى را که مربوط به سرنوشت جامعهاش باشد، نمىگرفت مگر آنکه صادقانه با مردم در میان مىگذاشت. مردم را محرمترین کسان براى دانستن حقایق مىدید.
چهرهاى مصمّم و مهربان داشت، نگاهش پر جاذبه و سرشار از معنویت بود. جمعیت که در حضورش مىنشست بىاختیار غرق در جاذبه معنوىاش مىشد، بسیارى از حاضران ناخودآگاه اشک شوق مىریختند. مردم ایران حق داشتند که سالها از صمیم قلب در شعارهاى دعاگونهشان از خدا بخواهند که عمر آنان را با افزایش لحظهاى بر عمر امام معاوضه کند. (201) اگر دنیاى بیگانه از معنویت باور نداشت، اما آنان که با امام بزرگ شده بودند، قدر لحظههاى عمر آن عزیز را در عمل مىشناختند. زندگىاش وقف خدا و خدمت به خلق او بود.
هر چند دنیاى استکبار و رسانههاى گروهى غرب، ظلم بزرگى در حق امام خمینى و بیش از آن در حق بشریت کردهاند و سالهاست که تبلیغات گسترده آنها براى مخدوش کردن چهره امام و انقلاب اسلامى آغاز شده و حتى اینک که چندین سال از رحلت آن بزرگمرد مىگذرد، با حجمى رو به فزونى ادامه دارد، دهها ایستگاه رادیویى و تلویزیونى فارسى زبان، شبانهروز علیه انقلاب و آرمانهاى امام برنامه پخش مىکنند؛ و در امریکا و غالب کشورهاى اروپایى امکانات وسیعى در اختیار گروهکهاى ضد انقلابى از سلطنتطلبها گرفته تا چپگرایان و مجاهدین خلق (منافقین) قرار گرفته است و همهساله دهها کتاب و صدها مقاله و نشریه منتشر مىشود تا حقایق نهضت امام خمینى را وارونه جلوه دهند؛ اما مطمئناً آفتاب حقیقت، ابرهاى تیره جنجال و فریب را خواهد شکافت. دنیاى غرب که همه موجودیتش از چند قرن قبل تا کنون بر سلطه و استثمار ملتهاى دیگر و فریب افکار عمومى بنا نهاده شده، خطر را درست تشخیص داده است. کدام آزادهاى است که با زندگى و پیامهاى بیدارگر امام خمینى آشنا شود و دلداده راه او نگردد؟ و بر این نظام ظالمانه حاکم بر جهان نشورد؟
براستى چرا انتشار و مطالعه وصیتنامه امام خمینى و بسیارى از آثار و پیامها و سخنرانیهاى او در غالب کشورهاى عربى و اسلامى- که تحت سلطه دولتهاى وابسته قرار دارند- ممنوع است و جرم شناخته مىشود. این همه بسیج امکانات و همسویى در سطح سران بسیارى از دولتها براى مهار کردن نهضت و اندیشه امام براى چیست؟ آیا جز این است که او از ارزشها و حقیقتهایى دفاع مىکرد که قرنهاست بشریت در فقدان آنها مىسوزد؟ براى آنان که با حیات طیبه امام خمینى آشنایند و پیامش را شنیدهاند و شخصیتش را شناختهاند جاى هیچتردیدى نیست که مشعلى را که او افروخته در این جنجالهاى خصمانه و طوفانهاى تخریب و تحریف خاموش نخواهد شد. وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ (202)